از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد


مبتدئه

مبتدئه، به معناي آغاز كننده، به زني گفته مي شود كه براي نخستين بار خون حيض مي بيند؛ خواه دختر باشد يا زن.

مضطربه

مضطربه، به معناي زن مردد، آشفته و پريشان است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه چند ماه خون ديده، ولي از نظر وقت يا عدد، عادت معيني پيدا نكرده است و يا اگر عادتي هم داشته، عادتش از بين رفته و عادت ديگري پيدا نكرده است.

ناسيه

ناسيه، از ماده نسيان، به معناي زن فراموشكار است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه عادت خود را فراموش كرده است. چنين كسي اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي را كه نشانه حيض را دارد - تا ده روز - حيض قرار دهد و بقيه را استحاضه و اگر نتواند از راه نشانه هاي حيض، تشخيص دهد، بايد سه يا شش يا هفت روز اول را (بنابر اختلاف ديدگاه مراجع تقليد) حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

يائسه

يائسه، از ماده يأس، به معناي زن مأيوس و نااميد است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه سنش، به حدي رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمي بيند و اگر خوني ببيند، خون حيض محسوب نمي شود. زن به طور قطعي، پس از تمام شدن شصت سال (قمري)، يائسه و كمتر از پنجاه سال (قمري)، غير يائسه است و بين پنجاه تا شصت سال، ميان مراجع تقليد اختلاف نظر وجود دارد. نظر اكثر فقيهان اين است كه زن سيده، با تمام شدن شصت سال و زن غيرسيده، با تمام شدن پنجاه سال قمري، يائسه مي گردد.

نفاس

نفاس، از ماده نفس گرفته شده است. نفس، چندين معنا دارد كه يكي از آنها به معناي خون است. نفاس در اصطلاح، به خوني گفته مي شود كه پس از زايمان، از رحم زن خارج مي شود و زن را در اين هنگام، نفساء مي گويند. آغاز خون نفاس، از زماني است كه اولين جزء بچه از شكم بيرون مي آيد. بنابراين، خوني كه پيش از آن ديده مي شود، خون نفاس محسوب نمي شود و حداقل آن، يك لحظه و حداكثر آن ده روز است. زن پس از پاك شدن، بايد غسل نفاس به جاي آورد. در بين برخي عوام مشهور است كه زني كه تازه زايمان كرده، بايد روز چهلم، غسل (چله) انجام دهد كه اين سخن، هيچ ارزش و اعتباري ندارد.

ايام عادت

زني كه يكي از عادت وقتيه وعدديه، عادت وقتيه و عادت عدديه را دارا باشد ودر آن حالت به سر ببرد، گفته مي شود در ايام عادت است.

استظهار

((استظهار)) در باب حيض اين است كه؛ زن حائض وقتي از خون حيض پاك شده، ولي احتمال وجود خون  در باطن را مي دهد ، بايد مقداري پنبه و مانند آن داخل فرج كند و كمي صبر نمايد وبيرون آورد. در اين صورت به وظيفه اي كه برايش مقرر گرديده، عمل كند.

 

 

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد


به عقيده بعضى حجاب و خانه نشينى زن ريشه روانى دارد. زن از ابتدا در خود نسبت به مرد احساس حقارت مى‏كرده است از دو جهت: يكى احساس نقص عضوى نسبت به مرد، ديگرى خونروى ماهانه و حين زايمان و حين ازاله بكارت.
اينكه عادت ماهانه نوعى پليدى و نقص است، فكرى است كه از قديم در ميان بشر وجود داشته است و به همين دليل زنان در ايام عادت مانند يك شى‏ء پليد در گوشه‏اى محبوس بوده‏اند و از آنها دورى و اجتناب مى‏شده است.
شايد به همين علت است كه از پيغمبر اكرم درباره اين عادت سؤال شد. ولى آيه‏اى كه در پاسخ اين سؤال نازل شد اين نبود كه حيض پليدى است و زن حائض پليد است و با او معاشرت نكنيد، پاسخ رسيد كه نوعى بيمارى تن است و در حين آن بيمارى از همخوابگى احتراز كنيد (نه از معاشرت):
يَسْئَلْونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ اذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِى الْمَحيضِ «1»
.
از تو درباره حيض سؤال مى‏كنند. بگو نوعى بيمارى است، در حال اين بيمارى با

زنان نزديكى نكنيد.
قرآن اين حال را فقط نوعى بيمارى مانند ساير بيماريها خواند و هرگونه پليدى را از آن سلب كرد.
در سنن ابو داود جلد اول صفحه 499 در شأن نزول اين آيه مى‏نويسد:
 «انس بن مالك گفت عادت يهود اين بود كه همينكه زنى از آنها حائض مى‏شد او را از خانه بيرون مى‏كردند، نه با او غذا مى‏خوردند و نه از ظرف او آب مى‏آشاميدند و نه با او در يك اتاق مى‏زيستند. لهذا از رسول خدا دراين باره سؤال شد و اين آيه نازل گشت. رسول خدا از دورى گزيدن از آنها منع كرد و فرمود جز همبسترى هيچ ممنوعيت ديگرى ندارند.».
از نظر اسلام زن حائض حكم يك انسان به اصطلاح «مُحْدِث» را يعنى انسان فاقد وضو و غسل را دارد كه در آن حال از نماز و روزه محروم است.
هر موجب «حَدَث» نوعى پليدى است كه با «طهارت» يعنى وضو يا غسل مرتفع مى‏گردد. بدين معنى حيض را نيز مى‏توانيم مانند جنابت، خواب، بول و غيره پليدى بدانيم. ولى اين نوع پليدى اولًا اختصاص به زن ندارد و ثانياً با غسل يا وضو مرتفع مى‏گردد.
در ميان يهوديان و زردشتيان با زن حائض مانند يك شى‏ء پليد رفتار مى‏شده است و اين جهت، هم در زن و هم در مرد اين فكر را به وجود آورده كه زن موجود پست و پليدى است، و مخصوصاً خود زن در آن حالت احساس شرم و نقص مى‏كرده خود را مخفى مى‏ساخته است.
قبلًا از ويل دورانت نقل كرده‏ايم كه گفت:
 «پس از داريوش مقام زن مخصوصاً در ميان طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد. زنان فقير چون براى كاركردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادى خود را حفظ كردند. ولى در مورد زنان ديگر گوشه نشينى زمان حيض كه برايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگانى اجتماعى ايشان را فرا گرفت.»

و هم او مى‏گويد:
 «نخستين مرتبه كه زن حيا و شرم را احساس كرد آن وقت بود كه فهميد در هنگام حيض نزديك شدن او با مرد ممنوع است.».
درباره اينكه زن ابتدا در خود احساس نقص مى‏كرده است و سبب شده كه هم خود او و هم مرد او را موجود پست بشمارد سخنان زيادى گفته شده است. خواه آن سخنان درست باشد و خواه نادرست، با فلسفه اسلام درباره زن و پوشيدگى زن رابطه‏اى ندارد. اسلام نه حيض را موجب پستى و حقارت زن مى‏داند و نه پوشيدگى را به خاطر پستى و حقارت زن عنوان كرده است، بلكه منظورهاى ديگرى داشته است، چنانكه بعداً خواهيم گفت.

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

قرآن

اِنَّهُ لَقُرآنٌ كَريمٌ * في كِتابٍ مَكنُونٍ *لا يَمَسُّهُ اِلّا المُطَهَّرُون *

كه  آن، قرآن ارجمندي است  * كه  در كتاب محفوظي جاي دارد *  و جز پاكان نمي توانند به آن دست زنند (و دست يابند) (سوره واقعه آيات 77 الي 79)

  

مقدمه :

قرآن كلامي است پاك كه در «صحيفه هايي پاك1» توسط «روحي پاك و مقدس2» از جانب «خداوند قدّوس» ، بر قلب پيامبر(ص) نازل شده است. بدون شك براي درك معاني والاي اين كتاب بايد آداب و دستوراتي را رعايت نمود. از آن جمله، اين كه هنگام مسّ آيات اين كتاب نوراني بايد باطهارت و پاك بود چرا كه بفرموده قرآن «جز پاكان آن را مس نمي نمايند3» از اين رو در اين درس با پاره اي از احكامِ مسِّ قرآن آشنا مي شويم.

 

احكام :

1) رساندن جايي از بدن به خطّ قرآن براي كسي كه وضو ندارد، حرام است. ولي اگر قرآن را به زبانِ فارسي يا زبان ديگري ترجمه كنند، مسّ آن اشكال ندارد.4

توضيح: البته در صوتي كه در ترجمه آيات اسم خداوند متعال يا اسم هاي متبرك ديگري كه براي مس نمودن آنها احتياج به طهارت است نباشد. (رجوع شود به درسِ دوّم)

2) در حرمتِ مسِّ آياتِ قرآني براي كسي كه وضو ندارد، فرقي بين اعضاي ظاهري مانند انگشتان دست و اعضايي مانند زبان و دندان نيست، امّا در موردِ "مو"، بين مراجع اختلافِ نظر وجود دارد.5

4) جلوگيري بچه و يا ديوانه از مس قرآن واجب نيست ولي اگر مسّ نمودن آيات توسّط بچه و ديوانه باعث بي‌احترامي به قرآن مي‌شود، بايد از آن جلوگيري نمود.6

توضيح: با توجه به اين كه كودكان نابالغ مكلّف به رعايت احكام نيستند ، هنگام تماس آنها با آيات قرآن به ويژه هنگام آموزش قرآن وضوگرفتن بر آنها واجب نيست7 ولي در عين حال شايسته است آنها را به گرفتن وضو و رعايت ادب قرآن سفارش نمود.

5) چنانچه براي آب كشيدن قرآني كه نجس شده و يا در محلي كه باقي ماندن قرآن در آن اهانت به قرآن است نياز به مس قرآن آيات باشد بايد وضو گرفت، امّا چنانچه معطّل شدن برايِ وضو بي‌احترامي به قرآن باشد بايد بدون وضو آب كشيد.8

6) اگر كلمه‌هايِ قرآني به ‌گونه‌اي نوشته شود كه در زير صفحه كاغذي يا فلزي ايجاد برجستگي مستقيم يا معكوس نمايد چنانچه برجستگي‌ها خوانا باشند، مسّ آنها بدون طهارت حرام است.9

رساندن جايي از بدن به خطّ قرآن براي كسي كه وضو ندارد، حرام است. ولي اگر قرآن را به زبانِ فارسي يا زبان ديگري ترجمه كنند، مسّ آن اشكال ندارد.

7) يكي از پنج چيزي كه بر جُنب حرام است، رساندن جايي از بدن به خط قرآن يا به اسم خداوند است و همچنين اسامي معصومين(عليهم السَّلام) هم بنابر احتياط واجب (به نظر برخي از مراجع ديگربنابر احتياط مستحب) حكم اسم خداوند را دارند.10 (كه در درس بعد به آن خواهيم پرداخت)

8) در صورتي كه بين خطوط قرآن لايه نازكي از شيشه، نايل و يا امثال آن فاصله شود تماس با آن جايز است.11

10) كسي كه اسماء جلاله يا آياتي از قرآن را بر روي بدن خالكوبي نموده، با اين شرط كه خالكوبي زير پوست باشد، مسّ آن بدونِ وضو مانعي ندارد.12

11) براي افرادي كه وضو ندارند تماس با جلد و حاشيه و فاصله بين خطوطِ قرآن، همچنين همراه داشتن آن مكروه است.13

12) گرفتن وضو براي تلاوت و همچنين، كتابت و نگارش آيات قرآن و نيز مس حواشي و فاصله بين خطوط و همراه داشتن قرآن مستحب است.14

 

اشاره :

قرآن

با توجه به اين كه در برخي از متون فقهي كه از عالمان بزرگ شيعه در دهه ها و قرون گذشته به يادگار مانده مواردي از احكام ذكر شده كه در رساله هاي توضيح المسائل فعلي به چشم نمي خورد به برخي از آنها اشاره مي شود15

1. در حرمتِ مسِّ آيات قرآني براي كسي كه وضو ندارد فرقي بين مسِّ آيه و كلمه، بلكه يك حرف از آن نمي‌باشد، اگرچه خوانده هم نشود مانند(الف) در (قالوا).16

2. در حرمت تماس با آيات براي فردي كه وضو ندارد فرقي ميان انواع خط ، حتي خطوطي كه ديگر مورد استفاده نيست مانند خط كوفي نيست.

3. درباره مس كلماتي كه مشترك بين قرآن و غير آن هست مثلاً كلمه بني اسرائيل و ... چنانچه قصد نويسنده از نوشتن اين كلمات نگارش قرآن باشد، بدون وضو نمي توان به اين كلمات دست زد ولي اگر آن را به نيت كلمات قرآني ننويسد مي توان بدون وضو آن را مس نمود.

4. خوردن غذايي كه در آن آيات قرآن و يا اسماء متبركه نوشته شده براي فرد بي وضو جايز نيست.  

 

 استفتائات ويژه :

سؤال: نابينايان براى خواندن از خط برجسته اى به نام «بريل» كه با لمس انگشتان خوانده مى شود، استمداد مى گيرند. مى دانيم كه اين خط از نقاط ششگانه تشكيل شده است. با توجّه به مطلب فوق، آيا بر نابينايان لازم است در موقع فراگيرى قرائت قرآن، و در وقت لمس اسامى مقدّسه كه با خط برجسته نوشته شده، وضو داشته باشند؟

آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دام ظله العالي)

آرى بايد وضو داشته باشند، يا از دستكش هاى پلاستيكى نازك استفاده كنند.

 

منبع: پايگاه اينترنتي آيت الله العظمي مكارم شيرازي (مد ظله)

گروه دين و انديشه تبيان


[1] . اشاره دارد به آيات 13 و 14 سوره عبس

[2] . اشاره دارد به آيه 102 سوره نحل

[3]  . سوره مباركه واقعه آيه 79

[4] . بني‌هاشمي خميني سيدمحمدحسن ،توضيح المسائل مراجع،ج1ص178،مسأله 317 مطابق با فتواي مراجع عظام تقليد آيات امام خميني(ره)، فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، تبريزي، بهجت، صافي، سيستاني، شبيري زنجاني

[5] . مطابق نظر آيات عظام صافي گلپايگاني: احتياط مستحب در نرساندن مو به خطّ قرآن است... و حضرت امام بنابر احتياط واجب در نرساندن مو به خط قرآن است.نظر آيت اللَّه بهجت: بنابر اظهر مانعي ندارد حتي اگر كوتاه باشد... در اين باره فتواي ساير مراجع در دسترس نيست.بني هاشمي همان، حاشيه مسأله 317 و عروة الوثقي ج1ص138مسأله3(حاشيه حضرت امام)

[6] . بني‌هاشمي همان مسأله318ص180 مطابق با فتواي حصرت امام(ره)، فاضل لنكراني، تبريزي، مكارم شيرازي، بهجت، صافي، سيستاني، شبيري زنجاني.

[7] . يزدي سيد محمد كاظم،عروة الوثقي جلد1 ص 140 مطابق با فتواي مرحوم حضرت امام و آيت الله العظمي گلپايگاني.

[8] . همان،،مسأله 316 مطابق با فتواي مراجع عظام تقليد آيات امام خميني(ره)، فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، تبريزي، بهجت، صافي، سيستاني، شبيري زنجاني

  حضرت آيت الله شبيري زنجاني:در صورت عدم فرصت كافي براي وضو بايد تيمم كرد ولي اگر انجام تيمّم نيز معطلي دارد كه موجب بي احترامي به قرآن است، بدون وضو آنرا بردارد.

[9] . يزدي محمد كاظم، عروة الوثقي جلد1 ص140 مطابق با فتواي آيات عظام امام خميني، گلپايگاني، اراكي و خويي

[10] . بني هاشم خميني، سيد محمد حسن، توضيح المسائل مراجع، ج1 ، ص 212

*خواهران گرامي در اين باره به احكام ويژ? بانوان مراجعه و توجه نمايند.

[11] يزدي محمد كاظم، عروة الوثقي جلد1 ص140 مطابق با فتواي آيات عظام امام خميني، گلپايگاني، اراكي و خويي

[12] . نيشابوري غلامرضا ، استفتائات قرآني ،ص124(مطابق با نظرآياتِ عظام مكارم، فاضل، تبريزي)

[13] . يزدي محمد كاظم، عروة الوثقي جلد1 ص141 مسأله 19مطابق با فتواي آيات عظام امام خميني، گلپايگاني، اراكي و خويي                   

[14] . يزدي محمد كاظم ص142 مطلب نهم

[15] . نقل از عروة الوثقي ج1 ص 138 تا 141

[16] . يزدي سيد محمد كاظم ، عروة الوثقي ، ج1 ص

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زني كه عادت عدديه دارد، اگر خوني ببينند كه نشانه هاي حيض داشته باشد يا يقين كنند كه سه روز طول مي كشد، بايد عبادت را ترك كنند. و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده ، بايد عبادتهايي را كه بجانياورده اند، قضا نمايند. ولي اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مي كشد ونشانه هاي  حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاي استحاضه را بجا آورند و كارهايي را كه بر حائض حرام است ترك نمايند. و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند.

زن

زني كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عددحيض ، يا هم در وقت و هم در عدد آن ، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خودخوني ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاي آن يا هم وقت و هم شماره روزهاي آن يكي باشد، عادتش بر مي گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است . مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مي ديده و پاك مي شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه ، خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مي شود.

مقصود از يك ماه ، از ابتداي خون ديدن است تا سي روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه .

زني كه معمولا ماهي يك مرتبه خون مي بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي  كه در وسطپاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.  اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده روز يابيشتر خوني ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانه هاي حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاي حيض داشته ، حيض قرار دهد.

اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست ، بايد براي عبادتهاي خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روزدوباره خون مي بيند. ولي  اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند، نبايد غسل كند و نمي تواند نماز بخواند، و بايد به احكام حائض رفتار نمايد.

اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است ،بايد نماز و روزه اي را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد

اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست ، بايد قدري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد. پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاي خود را بجا آورد. و اگر پاك نبود، اگر چه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است ،بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند، و اگر سر ده روز پاك شد،يا خون او از ده گذشت ، سر ده روز غسل نمايد. و اگر عادتش كمتر از ده روز است ،در صورتي كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك مي شود، نبايد غسل كند. و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مي گذرد، احتياط واجب آن است كه تايك روز عبادت را ترك كند و بعد از آن مي تواند تا ده روز عبادت را ترك كند. ولي بهتر است تا ده روز كارهايي  را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاي مستحاضه را انجام دهد. پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حيض است ، و اگر از ده روز گذشت ، بايد عادت خود را حيض و بقيه رااستحاضه قرار دهد و عبادتهايي  را كه بعد از روزهاي عادت بجا نياورده قضا نمايد.

اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است ،بايد نماز و روزه اي را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد. و اگر چند روز رابه گمان اين كه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده ، چنانچه آن روزها راروزه گرفته ، بايد قضا نمايد.

بخش دين و انديشه

دسته ها : نماز حائض

احكام روابط زن و مرد

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

 

 

چند چيز بر حائض حرام است : اول : عبادتهايي كه مانند نماز بايد با وضويا غسل يا تيمم بجا آورده شود، ولي بجا آوردن عبادتهايي  كه وضو و غسل و تيمم براي آنها لازم نيست ، مانند نماز ميت ، مانعي ندارد.

دوم : تمام چيزهايي كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

سوم : جماع كردن در فرج ، كه هم براي مردحرام است و هم براي زن ، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، بلكه احتياطواجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند. ودر دبر زن حائض وطي كردن ، كراهت شديده دارد.

جماع كردن در روزهايي هم كه حيض زن قطعي نيست ولي شرعا بايد براي خود حيض قرار دهد، حرام است . پس زني كه بيشتر از ده روز خون مي بيند و بايد به دستوري كه بعدا گفته مي شود روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمي تواند در آن روزها با او نزديكي  كند.

اگر شماره روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن ، با زن خود در قبل جماع كند، بنابر احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند بايد چهار نخود و نيم بدهد. مثلا زني كه شش روز خون حيض مي بيند اگر شوهرش درشب يا روز اول و دوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد و در شب ياروز سوم و چهارم نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بدهد. وطي در دبر زن حائض ، كفاره ندارد.

لازم نيست طلاي كفاره را از طلاي سكه دار بدهد، ولي اگر بخواهد قيمت آن را بدهد، بايد قيمت سكه دار بدهد. اگر قيمت طلا در وقتي كه جماع كرده با وقتي كه مي خواهد به فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتي را كه مي خواهد به فقير بدهد حساب كند.

طلاق دادن زن درحال حيض ، به طوري كه در كتاب طلاق گفته مي شود، باطل است .اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام ، بايد حرف او را قبول كرد

اگر كسي هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض ، بازن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را كه  روي  هم سي و يك نخود و نيم مي شودبدهد.

اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند واجب است باز هم كفاره بدهد. اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آن كفاره ندهد، احتياطواجب آن است كه براي هر جماع يك كفاره  بدهد.

اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده ، بايد فورا از او جدا شود. واگر جدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد كفاره بدهد.

اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمي به گمان اينكه عيال خود او است جماع نمايد، احتياطواجب آن است كه كفاره بدهد.

كسي كه نمي تواند كفاره بدهد، بهتر آن است كه صدقه اي به فقيربدهد. و اگر نمي تواند، بنابر احتياطواجب بايد استغفار كند، و هر وقت توانست بايد كفاره بدهد.

طلاق دادن زن درحال حيض ، به طوري كه در كتاب طلاق گفته مي شود، باطل است .اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام ، بايد حرف او را قبول كرد.

زن

اگر زن دربين نماز حائض شود، نماز او باطل است . اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه ، نماز او صحيح است . ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده ،نمازي كه خوانده باطل است .بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براي نماز و عبادتهاي ديگري كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند. و دستور آن مثل غسل جنابت است . ولي براي  نماز بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو هم بگيرد،و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است .

بعد از آن كه زن از خون حيض ، پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق اوصحيح است ، و شوهرش هم مي تواند با او جماع كند. ولي احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع با او خودداري كند. اما كارهاي ديگري كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خطقرآن ، تا غسل نكند بر او حلال نمي شود.

اگر آب براي وضو و غسل كافي نباشد و به اندازه اي باشد كه بتواند ياغسل كند يا وضو بگيرد، بنابر احتياطواجب بايد غسل كند و بدل از وضو تيمم نمايد. و اگر فقطبراي وضو كافي  باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد وعوض غسل تيمم نمايد. و اگر براي هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم كند،يكي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو. 

نمازهاي يوميه اي كه زن در حال حيض نخوانده ، قضا ندارد، ولي روزه هاي واجب را بايد قضا نمايد. هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازدحائض مي شود، بايد فورا نماز بخواند. اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز بگذرد و حائض شود، قضاي آن نماز بر او واجب است . ولي در تندخواندن و كند خواندن و چيزهاي  ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند، مثلا زني كه مسافرنيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاي آن در صورتي واجب مي شود كه به مقدارخواندن چهار ركعت نماز به دستوري كه گفته شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود، وبراي كسي كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافي است . و نيز بايد ملاحظه تهيه شرايطي را كه دارا نيست بنمايد، پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است ، و گرنه واجب نيست .

اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند بايد قضاي آن را بجا آورد.

اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولي مي تواند باتيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست . اما اگر گذشته از تنگي وقت تكليفش تيمم است ، مثل آنكه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمم كند و آن نمازرا بخواند.

اگر زن حائض بعداز پاك شدن شك كند كه براي نماز وقت دارد يا نه ، بايدنمازش را بخواند. اگر به خيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد نماز نخواند، و بعد بفهمد وقت داشته ، بايد قضاي آن نماز را بجا آورد.

مستحب است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك نمايد و پنبه ودستمال را عوض كند و وضو بگيرد، و اگر نمي تواند وضو بگيرد تيمم نمايد و در جاي نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايي از بدن به حاشيه و ما بين خطهاي قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن

براي حائض مكروه است .

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

منابع مقاله:

ترجمه تفسير الميزان جلد 19 ، علامه طباطبايي ؛

سوره طلاق مدني است و دوازده آيه دارد

بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا (1)فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف و اشهدوا ذوي عدل منكم و اقيموا الشهادة لله ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر و من يتق الله يجعل له مخرجا (2)و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي ء قدرا (3)و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر و اللائي لم يحضن و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن و من يتق الله يجعل له من امره يسرا (4)ذلك امر الله انزله اليكم و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا (5)اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم و لا تضآروهن لتضيقوا عليهن و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان ارضعن لكم فآتوهن اجورهن و اتمروا بينكم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخري(6)لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها سيجعل الله بعد عسر يسرا (7)

صفحه : 523

ترجمه آيات

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.اي نبي اسلام!توو امتت وقتي زنان را طلاق مي دهيد در زمان عده طلاق دهيد(زماني كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكي نكرده باشند)و حساب عده رانگه داريد و از خدا، پروردگارتان بترسيد، آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد خودشان هم بيرون نشوندمگر اينكه گناهي علني مرتكب شوند كه در اين صورت مي توانيد بيرونشان كنيد.و اينها همه حدود خدااست و كسي كه از حدود خدا تجاوز كند به نفس خود ستم كرده تو چه مي داني شايدخدا بعد از طلاق وقبل از سر آمدن عده حادثه اي پديد آورد و شوهر به همسرش برگردد(1).

پس وقتي به اواخر عده رسيدند يا اين است كه به خوبي و خوشي آنان را نگاه مي داريد و يا به خوبي و خوشي از آنان جدا مي شويد و در هر حال دو نفر از مردم خود راكه معروف به عدالت باشند شاهدبگيريد و شاهد هم براي خدا اقامه شهادت كند، اينها كه به شما گفته شد اندرزهايي است كه افرادي ازآن موعظه مي شوند كه به خدا و روز جزا ايمان دارند و كسي كه از خدا بترسد خدا برايش راه نجاتي ازگرفتاريها قرار مي دهد(2).

و از مسيري كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش مي دهدو كسي كه بر خدا توكل كند خدا همه كاره اش مي شود كه خدادستور خود را به انجام مي رساند و خدا براي هر چيزي اندازه اي قرار داده(3).

و از زنان شما آن زناني كه حيض نمي بينند اگر به شك افتاديد كه از پيري است و يا به خاطرعارضه اي است كه عده طلاقشان سه ماه است.و همچنين آنهايي كه ازاول حيض نديدند.و اما زنان آبستن عده طلاقشان اين است كه فرزند خود را بزايند.و هر كس از خدا بترسد خدا امور دنيا و آخرتش راآسان مي سازد(4).

اين امر خدا است كه خدا آن را به سويتان نازل كرده وكسي كه از خدا بترسد خدا گناهانش راتكفير و اجرش را عظيم مي كند(5).

زنان طلاقي خود را در همان منزلي كه بر حسب توانايي خود مي نشينيدسكني دهيد و به ايشان به منظور تنگنا نهادن ضرر نرسانيد و اگر داراي حملند نفقه شان را بدهيد تا حمل خود را بزايند حال اگر بچه شما را شير دادند اجرتشان را بدهيد و با يكديگر به خوبي و خوشي مشورت كنيد و اگر در باره اجرت سخت گيري كرديد زني ديگر آن كودك را شير دهد(6).

و بايد مرد توانگر بقدر توانگريش و مرد فقير بقدر توانائيش و خلاصه هر كس از آنچه خدايش داده انفاق كند كه خدا هيچ كس را تكليف نمي كند مگر به مقدار قدرتي كه به او داده و خدا بعد از هر سختي

صفحه : 524

گشايشي قرار مي دهد(7).

بيان آيات بيان آيات راجع به حكم طلاق، عده، رجوع و...

اين سوره مشتمل بر بيان كلياتي از احكام طلاق است، وبه دنبال آن مقداري اندرز وتهديد و بشارت، و اين سوره به شهادت سياقش در مدينه نازل شده.

يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصواالعدة...در آغاز سوره نخست خطاب را متوجه رسول خدا(ص) مي كند، چون او است كه به سوي امت فرستاده شده و پيشواي امت است، پس مي شود مطالب مربوطبه همه امت را به شخص او خطاب كرد، و اين گونه خطابهادر استعمال شايع است، خطابي است مخصوص بزرگ قوم، و مقدم بر همه آنان، ولي منظور عموم پيروان و زيردستان او است، پس ديگر وجه و دليلي ندارد كه مثل بعضي از مفسرين بگوييم تقدير آيهيا ايها النبي قل لامتك اذا طلقتم النساءاست، يعني اي پيامبر به امتت بگو كه وقتي زنان را طلاق داديدچنين و چنان كنيد.

و معناي اينكه فرموده: و چون زنان را طلاق داديد باعده طلاق دهيداين است كه چون خواستيد طلاق بدهيد و نزديك شد اين كار را انجام دهيد چنين و چنان كنيد، چون معناندارد كه بعد از طلاق دادن دوباره طلاق دهند، پس در حقيقت اين تعبير نظير تعبير در آيه زيراست كه مي فرمايد: اذا قمتم الي الصلوة فاغسلوا (1) ، يعني چون خواستيد به نماز بايستيدچنين كنيد.

وعدهعبارت از اين است كه زن در آن مدت از ازدواج جديد،خودداري كند، تاآن مدت كه شرع معين كرده تمام شود، و مراد ازطلاق دادن براي عدهطلاق دادن براي زمان عده است، به طوري كه زمان عده را از روز وقوع طلاق حساب كنند، و اين بدين صورت مي شود كه طلاق در طهري واقع شود كه در آن طهر عمل جنسي انجام نشده باشد، از آن تاريخ حساب عده را نگه مي دارد تا سه بار حيض ديدن و پاك شدن، كه بعد از آن مي تواند شوهركند.

و احصوا العدة - يعني عدد حيض ها و پاك شدنها را كه معيار عده است بشماريد و

............................................ (1)وچون به نماز ايستاديد دست و صورت خود را بشوييد.سوره مائده، آيه 6.

صفحه : 525

حسابش را داشته باشيد.و منظور از اين دستور نگه داري زن است، چون زن در اين مدت حق نفقه و سكني را دارد، و همسرش بايد مخارجش را بدهد، و نمي توانداز خانه بيرونش كند، البته حقي هم شوهر به او دارد، و آن اين است كه مي تواند به طلاق خود رجوع نموده، زندگي با او را از سر گيرد.

و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن - ظاهر سياق اين است كه جملهبيرونشان نكنيد،بدل باشد از جملهاز خدا پروردگارتان بترسيدو خاصيت اين بدل آوردن تاكيدنهي درجملهبيرونشان نكنيداست، و منظور ازمن بيوتهن - از خانه هايشانهمان خانه هايي است كه زنان قبل از طلاق در آن سكني داشتند، و به همين جهت فرموده: خانه هايشانبا اينكه خانه مال شوهر است.

و جملهو لا يخرجننهي از بيرون رفتن خود زنان از خانه است،همچنان كه جمله قبلي نهي شوهران بود از بيرون كردن آنان.

الاان ياتين بفاحشة مبينة - يعني مگر آنكه گناهي ظاهر و فاش از قبيل زنا و ياناسزا و يا اذيت اهل خانه مرتكب شوند، همچنان كه در روايات وارده از ائمه اهل بيت(ع)وارد شده كهفاحشهعبارت از گناهان مذكور است.

و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه- يعني هر كس از احكامي كه براي طلاق ذكر شده كه حدود خدا است تجاوز كند، چنين و چنان مي شود، آري تمامي احكام الهي حدود اعمال بندگان است، و كسي كه از آن احكام تجاوز كند در حقيقت ازحدود خدا تجاوز كرده و آن را رعايت ننموده، و كسي كه چنين كند يعني نافرماني پروردگارخود كند، به خود ستم كرده است.

لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا - يعني تو نمي داني،چه بسا خداي تعالي بعد از اين امري پديد آورد، يعني امري كه وضع اين زن و شوهر را عوض كند،و راي شوهر درطلاق همسرش عوض شده، به آشتي با وي متمايل گردد، چون زمام دلها به دست خداست،ممكن است محبت همسرش در دلش پيدا شود، و به زندگي قبلي خود برگردد.

فاذابلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف...و اليوم الاخرمراد ازبلوغ اجل زناناين است كه به آخر زمان عده نزديك و مشرف شوند، نه اينكه به كلي عده شان سر آيد، چون اگر عده سر بيايد ديگر جملهفامسكوهنمعنا نخواهدداشت، زيرا منظور از اين جمله همان رجوع است كه بعد از عده ديگر رجوعي نيست و منظور ازجملهفارقوهن اين است كه در اين چند روزه آخر عده رجوع نكند، تا عده سر آيد و جدايي به

صفحه : 526

كلي حاصل گردد.

معناي جملات آيه شريفه: و من يتق الله يجعل له مخرجا...با توجه به سياق و موضع آن و مراد از اينكه فرمود: امساك و نگهداري زن به طور معروف باشد، اين است كه اگر شوهر خواست برگردد، و از جدايي با زن صرفنظر كند، بايد كه از آن به بعد با او نيكوكاري نموده، حقوقي را كه خدا براي زن بر مرد واجب كرده رعايت نمايد.و مراد ازمفارقت به نحومعروف هم اين است كه حقوق شرعيه زن را احترام بگذارد.پس تقدير كلام چنين مي شودفامسكوهن بمعروف من الشرع او فارقوهن بمعروف من الشرع.

و اشهدوا ذوي عدل منكم - يعني دو نفر مرد عادل از خودتان شاهد بر طلاق بگيريد.و توضيح معناي عدالت در تفسير سوره بقره گذشت.

و اقيموا الشهادة لله - توضيح اين جمله نيز در سوره بقره بيان شد.

ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر - كلمهذلكاشاره به مطالب قبل است، مي فرمايد: اين امر به تقوا و پرهيز از خدا، و اقامه شهادت براي خدا، و اين نهي ازتعدي در باره حدود الهي كه گفتيم چنين و چنان است.ممكن هم هست بگوييم اشاره است به همه مطالب گذشته،چه احكامي كه بيان شد، و چه امر به تقوي و به اخلاص در شهادت ونهي از تعدي در حدود خدا، مي فرمايد: همه اينها مطالبي است كه مؤمنين به وسيله آنها موعظه مي شوند، به حق ركون نموده از باطل دل كنده مي شوند، و اين تعبيردر عين حال اشاره اي هم به اين معنا دارد كه اعراض از اين احكام، و يا تغيير دادن آن خارج شدن از ايمان است.

و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب...قدرامي فرمايد:و من يتق اللهو هر كس از محرمات الهي به خاطر خدا و ترس از اوبپرهيزد، و حدود اورا نشكند، و حرمت شرايعش را هتك ننموده، به آن عمل كنديجعل له مخرجاخداي تعالي برايش راه نجاتي ازتنگناي مشكلات زندگي فراهم مي كند، چون شريعت او فطري است، و خداي تعالي بشر را به وسيله آن شرايع به چيزي دعوت مي كند كه فطرت خود او اقتضاي آن را دارد، و حاجت فطرتش را بر مي آورد، و سعادت دنيايي وآخرتيش را تامين مي كند،و از همسر و مال و هر چيز ديگري كه مايه خوشي زندگي او وپاكي حياتش باشد، از راهي كه خود او احتمالش را هم ندهد و توقعش را نداشته باشد روزي مي فرمايد، پس مؤمن اين ترس را به خود راه ندهد كه اگر از خدا بترسدو حدود او را محترم بشمارد و به اين جهت از آن محرمات كام نگيرد، خوشي زندگيش تامين نشود، و به تنگي معيشت دچار گردد، نه، اينطور نيست، براي اينكه رزق از ناحيه خداي تعالي مانت شده وخدا قادر است كه از عهده ضمانت خود بر آيد.

صفحه : 527

ومن يتوكل علي الله - و كسي كه بر خدا توكل كند، از نفس وهواهاي آن، وفرمانهايي كه مي دهد، خود را كنار بكشد و اراده خداي سبحان را بر اراده خود مقدم بدارد، وعملي را كه خدا از او مي خواهد بر عملي كه خودش دوست دارد ترجيح بدهد، و به عبارتي ديگر به دين خدا متدين شود و به احكام او عمل كند.

فهو حسبه - چنين كسي خدا كافي و كفيل او خواهد بود، وآن وقت آنچه را كه اوآرزو كند، خداي تعالي هم همان را برايش مي خواهد، البته آنچه را كه او به مقتضاي فطرتش مايه خوشي زندگي و سعادت خود تشخيص مي دهد، نه آنچه را كه واهمه كاذبش سعادت وخوشي مي داند.

و اينكه فرمود: خدا كافي و كفيل او است، علتش اين است كه خداي تعالي آخرين سبب است، كه تمامي سبب ها بدو منتهي مي شود، در نتيجه وقتي او چيزي را اراده كند بجامي آورد و به خواسته خود مي رسد، بدون اينكه اراده اش دگرگوني پذيرد، او است كه مي گويد: ما يبدل القول لدي (1) ، و چيزي بين او و خواسته اش حائل نمي گردد، چون اواست كه مي گويد: و الله يحكم لا معقب لحكمه (2) ،و اما ساير اسباب كه انسانها در رفع حوائج خود متوسل بدانها مي شوند، سببيت خود را از ناحيه خدا مالكند، و آن مقداررا مالكندكه او به آنها داده، و هر صاحب قدرتي آن مقدار قدرت دارد كه به آن داده، در نتيجه در مقام فعل آن مقدار مي تواند عمل كند كه او اجازه اش داده باشد.

پس تنها خدا براي هر كس كه بر او توكل كند كافي است، و هيچ سبب ديگر چنين نيست، ان الله بالغ امرهخدا به هر چه بخواهدمي رسد، او است كه فرموده: انما امره اذااراد شيئا ان يقول له كن فيكون (3) ، و نيز فرموده: قد جعل الله لكل شي ء قدراپس هيچ چيز نيست مگر آنكه قدري معين و حدي محدود دارد، و خداي سبحان موجودي است كه هيچ حدي او را تحديد نمي كند،و هيچ چيزي به او احاطه نمي يابد، و او خودش محيط به هر چيزاست.

اين معناي آيه بود، از نظر اينكه در بين آيات طلاق واقع شده و با مورد طلاق منطبق مي شود، و اما اگر از سياق و مورد صرفنظر كنيم، و اطلاق خود آيه را در نظر بگيريم، جملهو

............................................ (1)نزد من سخن دگرگونه نمي شود.سوره ق، آيه 29. (2)خداي تعالي حكم مي كند، و چيزي نمي تواند حكمش را عقب اندازد.سوره رعد، آيه 41. (3)امر او هنگامي كه چيزي را اراده كرده باشد تنها اين است كه بگويد باش و آن چيز موجودشود.سوره يس، آيه 82.

صفحه : 528

شرح مفاد آيه كريمه فوق من يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسباين مفاد را به دست مي دهد كه هركس از خدا بترسد و به حقيقت معناي كلمه پروا داشته باشد - كه البته چنين تقوايي حاصل نمي شود مگر با معرفت نسبت به خدا و اسما و صفات او - و سپس به خاطر رعايت جانب اواز محرمات و ترك واجبات - كه لازمه آن اين است كه اراده نكند مگر فعل و تركي را كه اواراده كرده باشد، و لازمه اين هم آن است كه اراده اش در اراده خداي تعالي مستهلك شده باشد - چنين كسي هيچ عملي انجام نمي دهد مگر از اراده اي از خدا.

لازمه اين نيز آن است كه خود را و متعلقات خود از مشخصات وافعالش را ملك خداي تعالي بداند، آن هم ملك طلق او، و او را مالك علي الاطلاق خود بداند، مالكي كه به هر نحو بخواهد مي تواند در ملكش تصرف كند، و اين ملكيت همان ولايت خدايي است كه خدا با آن ولايت متولي امر بنده اش مي باشد، پس براي بنده از ملك حقيقي چيزي باقي نمي ماند مگر آنچه كه خداي سبحان تمليكش كرده باشد،تازه همان را هم كه او دارد باز به ملكيت خدا باقي است، و ملك همه اش از خداي عز و جل است.

اينجاست كه خداي تعالي چنين بنده اي را به حكمو يجعل له مخرجااز تنگناي وهم و زندان شرك نجات مي دهد، ديگر به اسباب ظاهري دلبسته نيست و به حكمو يرزقه من حيث لا يحتسباز جايي كه او احتمالش را هم ندهد رزق مادي و معنويش را فراهم مي كند، اما رزق ماديش رابدون پيش بيني خود او مي رساند، براي اينكه او قبل از رسيدن به چنين توكلي رزق خود را حاصل دسترنج خودو اثر اسباب ظاهري مي دانست، همان اسبابي كه دل به آن بسته بود، و از آن اسباب هم كه بسيار زيادند جز به اندكي اطلاع نداشت، و مثلش مثل كسي بود كه در شبي بس ظلماني نور بسيار ضعيفي پيش پايش را روشن كرده باشد،و ازماوراي آن فضاي اندك بي خبر باشد، و ليكن خداي سبحان از همه اسباب خبر دارد، و اواست كه اسباب و مسببات راپشت سر هم مي چيند، و هر طوري كه بخواهد نظام مي بخشد، وبه هر يك از آن اسباب بخواهداجازه تاثير مي دهد تاثيري كه خود بنده چنان تاثيري براي آن سراغ نداشته.

و اما رزق معنويش را - كه رزق حقيقي هم همانست، چون مايه حيات جان انساني است، و رزقي است فنا ناپذير - بدون پيش بيني خود او مي رساند، دليلش اين است كه انسان نه از چنين رزقي آگهي دارد و نه مي داند كه از چه راهي به وي مي رسد.

و كوتاه سخن اينكه: خداي سبحان كه ولي و عهده دارسرپرستي بنده متوكل خويش است، او را از پرتگاه هلاكت بيرون مي كشد، و از طريقي كه خود او پيش بيني آن را

صفحه : 529

نمي كند، روزي مي دهد، و چنين بنده اي به خاطر اينكه بر خداي تعالي توكل كرده، و همه امور خود را به او واگذار نموده، هيچ چيز از كمال و از نعمت هايي را كه قدرت به دست آوردن آن را در خود مي بيند از دست نمي دهد، خلاصه آنچه را كه اميدوار بود به وسيله سعي وكوشش خود به دست آورد همان را خداي تعالي برايش فراهم مي كند، براي اينكه او به وي توكل كرد، و كسي كه بر خدا توكل كند،خدا همه كاره او مي شود، و هيچ سبب از اسباب ظاهري اينطور نيست، براي اينكه هر سببي را كه در نظر بگيري يكبار كارگر مي افتدبار ديگرنمي افتد، ولي خداي تعالي اين طور نيست، ان الله بالغ امره، چون خدا به كار خودمي رسد و تمامي امور درحيطه قدرت خداي تعالي استقد جعل الله لكل شي ء قدراووقتي حدود و اندازه هر موجودي را خداي تعالي معين مي كند، بنده متوكل هم يكي ازموجودات است، او نيز از تحت قدرت خدا خارج نيست، پس اندازه ها و حدود او نيز به دست خدا است.

و چنين مقامي تنها نصيب صالحين از اولياي اين امت مي شود،و اما افراد پايين تريعني افراد متوسط از اهل تقوي كه درجات پايين تري از حيث معرفت و عمل دارند،از موهبت ولايت خدايي هم آن مقداري برخوردارند كه با اخلاص ايمان و اعمال صالحشان مطابقت دارد، و چنان نيست كه هيچ بهره اي از اين موهبت نداشته باشند، چگونه محروم باشند با اينكه خداي عز و جل فرموده: و الله ولي المؤمنين(1) و جاي ديگربه طور مطلق فرموده: و الله ولي المتقين (2).

آري همين كه به دين حق متدين هستند، و اين سنت حيات را پذيرفته، ورود وخروجشان در امور ناشي از اراده خداي تعالي است، خود تقوي الله و توكل بر او است، براي اينكه اين گونه افراد مؤمن و متقي اراده خداي تعالي را در جاي اراده خودشان قرار داده اند، درنتيجه به همان مقدار از سعادت زندگي برخوردار مي شوند، و خداي تعالي برايشان از هرناملايمي مخرجي قرار مي دهد، و از جايي كه خود آنان به فكرشان نرسد روزيشان مي دهد، وپروردگارشان كافي ايشان است، و او به كار خود مي رسد و اراده خود را به كرسي مي نشاند، و چگونه چنين نباشد با اينكه او است كه براي هر چيزي قدر و مقداري معين كرده است.

و اين مؤمنين از محروميت از سعادت هم آن مقدار سهم دارند كه شرك در ايمان و

............................................ (1)و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است.سوره آل عمران، آيه 68. (2)خداوند يار و ياور پرهيزكاران است، سوره جاثيه، آيه 19.

صفحه : 530

مدت عده طلاق عملشان رخنه كرده باشد، و رخنه هم مي كند،چون همانطور كه در بالا گفتيم غير از صالحان از اولياي خدا،آنها كه از رتبه پايين ترند از شرك خالي نيستند، همچنان كه فرمود:و مايؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون(1) و از سوي ديگر به طورمطلق فرموده: ان الله لا يغفر ان يشرك به (2).

و نيز فرموده: واني لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا (3) ، يعني هر كسي كه ازشرك توبه كند، و باز به طور مطلق فرموده: و استغفروا الله ان الله غفور رحيم (4).

پس مؤمن به هيچ درجه از درجات ولايت الله بالا نمي رودمگر با توبه از شرك خفي كه هر مرحله از آن پايين تر از درجه ولايت آن مرحله است.

آيه مورد بحث از آيات برجسته قرآن است، و مفسرين در باره جمله جمله آن سخناني پراكنده دارند، كه از نقلش صرفنظر مي كنيم.

و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلثة اشهر...كلمهارتيابكه مصدر فعلارتبتماست به معناي شك و ترديد، و در خصوص آيه منظور شك در يائسه شدن است، چون ممكن است زني حيض نبيند، ولي شك داشته باشدكه حيض نديدنش به خاطركبر سن است، يا به خاطر عارضه اي مزاجي است.پس معناي آيه اين است كه آن زناني كه از حيض يائسه مي شوند، اگر درعلت يائسه شدنشان شك داشتيد كه آيا به خاطر رسيدن به حد يائسگي است، يا به خاطر عارضه مزاجي است در صورتي كه طلاقشان داديد بايد سه ماه عده نگه بدارند.

واللائي لم يحضن - اين جمله عطف است بر جملهو اللائي يئسن...، ومعنايش اين است كه زناني كه در سن حيض ديدن حيض نديدند نيز عده طلاقشان سه ماه است.

و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن - يعني منتهاي زمان عده زناني كه آبستن هستند و طلاق گرفته اند، روزي است كه وضع حمل كرده باشند.

و من يتق الله يجعل له من امره يسرا - يعني كسي كه از خدا بترسد، خداي تعالي

............................................ (1)بيشترشان به خداايمان نمي آورند، مگر آنكه در عين حال مشركند.سوره يوسف، آيه 106. (2)خدااين گناه را كه به وي شرك بورزند نمي آمرزد.سوره نساء، آيه 48. (3)و من به طور قطع آمرزنده هر كسي هستم كه توبه كند، و ايمان آورده عمل صالح انجام دهد.

سوره طه، آيه 82. (4)ازخدا طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است.سوره مزمل، آيه 20.

صفحه : 531

برايش آساني قرار مي دهد، يعني شدايد و مشقت هايي را كه برايش پيش مي آيد آسان مي سازد.و بعضي(1) گفته اند: معنايش اين است كه امور دنيا و آخرت را برايش آسان نموده، يافرجي دنيايي برايش مي فرستد، و يا عوضي آخرتي به او مي دهد.

ذلك امر الله انزله اليكم...يعني آنچه خداي تعالي در آيات قبلي بيان كرد احكامي است كه او به سوي شمانازل كرد، و در اينكه فرمود: و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرادلالتي هست براينكه پيروي اوامر خدا خود مرحله اي است از تقوي، مانند اجتناب از محرمات كه آن هم مرحله اي ديگر از تقوي است، و شايد اين دلالت براي آن باشد كه امتثال اوامر هم ملازم بااجتناب از حرام است، و آن حرام عبارت است از ترك امتثال.

ومعنايتكفير سيئاتپوشاندن آن به وسيله مغفرت است، و مرادازسيئاتگناهان صغيره است، در نتيجه تقوي تنها براي گناهان كبيره باقي مي ماند، و مجموع جملهو من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرادر معناي آيه شريفه زير مي باشد كه فرموده: ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلاكريما (2) ، و از اين دو آيه شريفه بر مي آيد كه مراد معصوم(ع)هم كه در تعريف تقوي فرمود: عبارت است ازورع از محارم خداهمان گناهان كبيره است.

و نيز بر مي آيد كه مخالفت با احكامي كه خداي تعالي درباره طلاق و عده نازل فرموده از گناهان كبيره است چون تقوايي كه در آيه شريفه ذكر شده مشتمل بر مسائل مذكورنيز مي شود، و ممكن نيست كه مسائل خود آيه را شامل نگردد، پس مخالفت مذكورجزوسيئات قابل تكفير نيست، و گرنه نظم و معناي آيه مختل مي شود.

اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم...راغب در مفردات مي گويد:كلمهمن وجدكمبه معناي تمكن و مقدار توانگريتان است،چون غني راوجدانوجدةمي خوانند،و بعضي قرائت كلمهوجدرا هم به فتحه واو حكايت كرده اند هم به ضمه و هم به كسره (3).

ضميرهنبه مطلقات،يعني زنان طلاقي بر مي گردد، و اين معنا را سياق تاييد

............................................ (1)مجمع البيان، ج 10، ص 307. (2)اگر از گناهان بزرگ آنچه از آن نهي شده ايداجتناب بورزيد، ما گناهان(كوچك)تان راتكفير مي كنيم، و در مدخلي آبرومند داخلتان مي كنيم.سوره نساء، آيه 31. (3)مفردات راغب، مادهوجد.

صفحه : 532

مي كند.تكليف بچه شير خوار زن مطلقه و معناي آيه اين است كه زناني را كه طلاق داده ايد بايد در همان مسكن كه خودتان ساكنيد سكني بدهيد، البته هر كس به مقدار وجدش، آن كس كه توانگر است به قدرتوانگريش، و آنكه فقير است باز به مقدار توانائيش.

ولا تضاروهن لتضيقوا عليهن - يعني حق نداريد ضرري متوجه آنان كنيد تا ماندن در آن سكني برايشان دشوار شود، و از نظر لباس و نفقه در مضيقه شان قرار دهيد.

و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن- معناي اين قسمت از آيه روشن است، مي فرمايد: اگر زنان طلاقي حامله باشند، بايد نفقه آنان را بدهيد تا فرزند خود رابزايند.

فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن - يعني اگر حاضرشدند نوزاد خود را شير دهند، بر شما است كه اجرت شير دادنشان را بدهيد، چون اجرت رضاعت در حقيقت نفقه فرزنداست، كه به گردن پدر است.

و اتمروابينكم بمعروف - ائتماركه فعلائتمرواازآن مشتق است، وقتي در مورد چيزي استعمال مي شود، معناي مشورت كردن در باره آن چيز را مي دهد، به طوري كه طرفهاي مشورت به يكديگر امر كنند، و در آيه مورد بحث كه ائتمار به صيغه امر آمده و فرمودهائتمار بكنيد،خطابش به زن و مرد است، مي فرمايد: در باره فرزند خود مشورت كنيد تا به نحوي پسنديده و عادي به توافق برسيد،به طوري كه هيچ يك از شما و فرزندتان متضرر نشويد، نه مرد با دادن اجرت زيادتر از حد معمول متضرر شود، و نه زن با كمتر گرفتن، و نه فرزند باكمتر از دو سال شير خوردن متضرر گردد، و همچنين ضررهاي ديگري كه ممكن است پيش آيد به هيچ يك از شما متوجه نشود.

و ان تعاسرتم فسترضع له اخري - هر چند معناي تحت اللفظي اين جمله اين است كه اگر يكي از شما خواست به طرف ديگر ضرر برساند، و اختلافتان برطرف نگرديد، به زودي زني ديگر غير از مادر طفل او را شير خواهد داد، ولي منظور اين است كه بايد به زودي وقبل از آنكه كودك گرسنه شود، زني ديگر آن كودك را شير دهد.

لينفق ذو سعة من سعتهبايد صاحب سعه از سعه خود انفاق كند.وانفاق از سعه به معناي توسعه دادن درانفاق است، و امر در اين جمله متوجه توانگران است، مي فرمايدمردان توانگر وقتي همسربچه دار خود را طلاق مي دهند، بايد در ايام عده وايام شيرخواري كودكشان، به زندگي مطلقه و كودك خود توسعه دهند.

صفحه : 533

و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله - قدر رزقبه معناي تنگي روزي است، و كلمهايتاءبه معناي عطا كردن است، مي فرمايد: و كسي كه فقير و در تنگناي معيشت است، و نمي تواند به زندگي همسر طلاقي و كودك شيرخوارش توسعه دهد، هر قدر كه مي توانداز مالي كه خداي تعالي به او عطا كرده به ايشان انفاق كند.

لايكلف الله نفسا الا ما اتيها - يعني خداي تعالي هيچ كسي راتكليف ما لايطاق نمي كند، هر كسي را به قدر توانائيش تكليف مي فرمايد، در مساله مورد بحث هم به مردتهي دست تكليف توسعه نكرده است، بنا بر اين، جمله مورد بحث مي خواهد حرج را ازتكاليف الهي كه يكي از آنها انفاق همسر مطلقه است نفي كند.

سيجعل الله بعد عسر يسرا - در اين جمله به اشخاص تهي دست تسليت و دلداري داده، مژده مي دهد كه به زودي خداي عز و جل بعد از تنگدستي و سختي، گشايش و رفاه مي دهد.

بحث روايتي(رواياتي در ذيل آيات طلاق، راجع به احكام طلاق، عده، رجوع و...)

در الدر المنثوراست كه: ابن مردويه از ابي سعيد خدري روايت كرده كه گفت: سوره نساء كوتاه، هفت سال بعد از سوره نسائي كه جنب سوره بقره است نازل گرديد (1).

مؤلف:منظور از سوره نساء كوتاه، همين سوره طلاق است.

و در همان كتاب آمده كه مالك، شافعي، عبد الرزاق، (در كتاب المصنف)، احمد، عبد بن حميد، بخاري، مسلم، ابو داوود، ترمذي، نسائي، ابن ماجه، ابن جرير، ابن منذر،ابو يعلي، ابن مردويه، و بيهقي، (در كتاب سنن خود)همگي از پسر عمر روايت كرده اند كه خود او گفت: همسرخود را در حال حيض طلاق دادم، و جريان را براي رسول خدا(ص)گفتم، حضرت در خشم شد و فرمود: بايد برگردي و او رانگه بداري تا ازحيض پاك شود، و دوباره حيض ببيند و باز پاك شود، آن وقت اگر خواستي طلاقش دهي، يعني در حال طهارتش و قبل از آنكه با او عمل زناشويي انجام دهي طلاق بدهي، اين است آن عده اي كه خداي تعالي در باره اش فرمود: فطلقوهن لعدتهن،آنگاه رسول خدا(ص)آيه را اينطور خواند كه: يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن في قبل

............................................ (1)الدر المنثور، ج 6، ص 236.

صفحه : 534

عدتهن (1).

مؤلف: اينكه آيه رافي قبل عدتهننقل كرده، قرائت خودابن عمر است، و درقرآن كريملعدتهنآمده.

ودر همان كتاب آمده كه ابن منذر، از ابن سيرين نقل كرده كه در باره جملهلعل الله يحدث بعد ذلك امراگفته: اين جمله در باره حفصه دختر عمر نازل شد كه رسول خدا(ص)اورا يكبار طلاق داد، و آيه شريفهيا ايها النبي اذا طلقتم النساء. ..يحدث بعد ذلك امرانازل شد، و به رسول خدا(ص)دستورداد كه به طلاق خود رجوع كند (2).

و در كافي به سند خود از زراره از امام باقر(ع)روايت كرده كه فرمود: هرطلاقي كه بر طبق سنت و يا بر عده نباشد اعتبار ندارد.زراره اضافه كرده كه به امام باقرعرض كردمطلاق سنتوطلاق عدهرا برايم تفسير كن، فرمود: اما طلاق سنت اين است كه مردي كه مي خواهد همسرش را طلاق دهد، او را زير نظر بگيرد تا حيض شود، وسپس از حيض پاك گردد، آنگاه بدون اينكه با او جماع كرده باشديك بار طلاق دهد، و دونفر را هم بر طلاق دادن خود شاهد بگيرد، و سپس زير نظرش داشته باشد تا دو بار خون حيض ببيندو پاك شود، كه اگر براي بار سوم خون ببيند، عده اش تمام شده، و رابطه زوجيت بين آن دو به كلي قطع گرديده،به طوري كه اگر بخواهد دوباره با او ازدواج كند، مثل ساير مردان اجنبي خواستگاري است از خواستگاران، اگر خواست مي تواندبا او ازدواج كند، و اگرنخواست نمي كند، و در آن مدت كه او را زير نظر داشت تا از عده در آيد، نفقه و سكنايش رابايد بدهد، و نيز در آن مدت اگر مرد بميرد، زن(مطلقه در عده اش)از او ارث مي برد، و اگرزن بميرد، مرد از اوارث مي برد، ولي بعد از تمام شدن عده نه ديگر نفقه اي هست، و نه ارثي.

سپس فرمود:و اما طلاق عده كه خداي تعالي در باره اش فرمود: فطلقوهن لعدتهن واحصوا العدة، چنين است كه اگر مردي از شما خواست همسرش را طلاق عده دهد، بايد او رازير نظر بگيرد تا حيض شود، و سپس از حيض در آيد، آنگاه يكبار طلاقش دهد، بدون اينكه بعد از پاك شدن با او جماع كرده باشد، و دو نفر شاهد عادل هم گواه بر طلاق بگيرد، و اگرخواست همان روز يا بعد از چند روز البته قبل از آنكه همسرش حيض ببيند، به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و با او جماع كند، و نزد خود نگه بدارد، تا حيض ببيند، و بعد

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 229.

صفحه : 535

از حيض ديدن و از حيض خارج شدن، يكبار ديگر طلاقش دهد، بدون اينكه با او جماع كرده باشد، و شاهد هم بر طلاق دادنش بگيرد، و باز هر وقت خواست البته تا قبل از حيض ديدن به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و بعد از رجوع با او جماع كند، و نزد خودنگه داري كند، تا براي بار سوم حيض ببيند، و چون از حيض خارج شد، قبل از آنكه با اوجماع كرده باشد طلاقش دهد، و بر طلاق دادنش گواه هم بگيرد، در اين صورت ديگر رابطه زناشويي بين او و همسرش به كلي قطع شده، و ديگر نمي تواند در عده به اورجوع كند، (و يادر خارج عده او را عقد كند)، مگر بعد از آنكه آن زن با مردي ديگر ازدواج بكند، اگر اوطلاقش داد آن وقت مي تواند دوباره عقدش كند.

زراره مي گويد: شخصي پرسيد: اگر زن از كساني باشد كه هيچ خون نمي بيند چه بايد كرد؟فرمود مثل چنين زني را بايد به طلاق سنت طلاق داد (1).

و صاحب قرب الاسناد به سند خود از صفوان روايت كرده كه گفت: من شنيدم ازامام صادق(ع)كه مردي به خدمتش آمد، و اين مساله را پرسيد كه من همسرم رادريك مجلس سه بار طلاق دادم، فرمود اعتبار ندارد، آنگاه فرمود مگر كتاب خدارا نمي خواني كه مي فرمايديا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة.

آنگاه فرمود: آيا نمي بيني كه مي فرمايد: لعل الله يحدث بعدذلك امراو سپس فرمود: هر چيزي كه مخالف كتاب خدا و سنت باشد، بايد به كتاب خدا و سنت برگردانده شود (2).

و درتفسير قمي در معناي جملهلا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة، فرموده: اين عمل براي مرد حلال نيست، كه زنش را بعد از آنكه طلاق داد - ودر مدتي كه مي تواند به او رجوع كند - از خانه خود خارج سازد، و بر خود زن نيز حلال نيست كه ازخانه شوهرش بيرون رود، مگر آنكه زن گناهي آشكار مرتكب شود كه در آن صورت مردمي تواند او را بيرون كند.

و كلمهفاحشةبه معناي آن است كه زن نامبرده يا زناكار باشدو يا از خانه شوهرسرقت كند، و يكي هم از مصاديق فاحشه سليطه شدن بر شوهر است، كه اگر زن طلاقي يكي

............................................ (1)كافي، ج 6، ص 65، ح 2. (2)قرب الاسناد، ص 30.

صفحه : 536

چند روايت در باره تقوي، توكل و كفايت خداوند، در ذيل آيه شريفه: ومن يتق الله يجعل له مخرجا...از اين اعمال را مرتكب شود، مرد مي تواند او را از خانه خود خارج سازد (1).

و در كافي به سند خود از وهب بن حفص، از يكي از دو امام صادق و باقر(ع)روايت آورده كه در باره زن طلاقي كه در عده است فرموده: عده اش را درخانه اش نگه مي دارد،و در آن ايام زينت خود را براي شوهرش ظاهر مي سازد، لعل الله يحدث بعد ذلك امراتا شايد خداي تعالي دوباره محبت وي را در دل شوهرش بيفكند، ونفرت و كينه او را از دل شوهرش بيرون سازد (2).

مؤلف: در اين معاني و معاني جمله جمله دوآيه مورد بحث روايات ديگري از ائمه اهل بيت(ع)رسيده است.

و بازدر آن كتاب به سند خود از معاوية بن وهب، از امام صادق(ع)روايت آورده كه فرمود: كسي كه خداي تعالي سه چيز به او داده باشد، از سه چيز ديگرش دريغ نمي دارد:كسي كه توفيق دعايش داده باشند از اجابت دعايش دريغ نمي دارند، و كسي كه توفيق شكرش دادند از زيادتر كردن نعمتش دريغ نمي دارند، و كسي كه نعمت توكلش دادنداز موهبت كفايتش مضايقه نمي كنند.

آنگاه فرمود: آيا كتاب خداي عز و جل را خوانده اي كه مي فرمايد:و من يتوكل علي الله فهو حسبه - كسي كه بر خدا توكل كند او وي را كافي خواهد بود، لئن شكرتم لازيدنكم- به طور قطع اگر شكرگزاري كنيد نعمتتان را زياد مي كنم، وادعوني استجب لكم - بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را (3).

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن مسلم روايت آورده كه گفت: از امام صادق(ع)از كلام خداي عز و جل پرسيدم كه مي فرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجاو يرزقه من حيث لا يحتسب، فرمود: يعني در دنيايش به او اين چنين رزق مي دهد (4).

و در الدر المنثور است كه: عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابي حاتم، از سالم بن ابي الجعد، روايت كرده اند كه گفت: اين آيه، يعني آيهو من يتق الله...در باره مردي از قبيله اشجع نازل شد كه دچار فقر و بلايي شده بود، دشمن پسرش را اسير گرفته بود، نزد رسول خدا(ص)شد، حضرت فرمود: اتق الله و اصبر - از خدا بترس و صبر كنو

............................................ (1)تفسير قمي، ج 2، ص 374. (2)كافي، ج 6، ص 91، ح 10. (3)اصول كافي، ج 2، ص 53، ح 6. (4)نور الثقلين، ج 5، ص 355 به نقل از كافي.

صفحه : 537

پس از چندي پسرش كه اسير شده بود برگشت، خداي تعالي آزادش كرد، به خانواده اش ملحق شد، در بين راه به چند راس بز دست يافته بود، آنها را هم آورده بود، و جريان را به حضوررسول خدا(ص)عرضه داشت، در همين بين خداي تعالي اين آيه را نازل كرد، حضرت فرمود: آن بزها مال خودت باشد (1).

و باز در همان كتاب است كه ابو يعلي و ابو نعيم و ديلمي،از طريق عطاء بن يسار، ازابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)در تفسير آيهومن يتق الله يجعل له مخرجافرمود: يعني از شبهه هاي دنيا و از سكرات مرگ و از شدائد روزقيامت برايش مخرجي قرار مي دهد (2).

و نيز در همان كتاب است كه حاكم(وي حديث را صحيح دانسته)،و ابن مردويه وبيهقي، از ابوذر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)آيهو من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسبرا تلاوت كرد، و آن قدر تكرار كرد تاچرتش گرفت، و آنگاه فرمود: اي ابوذر اگر تمامي مردم به اين آيه تمسك مي كردند، خداهمه شان را كفايت مي كرد (3).

و نيز در همان كتاب آمده كه ابن ابي حاتم و طبراني و خطيب، از عمران بن حصين، روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)فرمود: كسي كه اميد خودرا از خلق بريد، و همه اميدش را به خدا بست، خدا هر مؤنه از مؤنه هايش را كفايت مي كند، واز جايي كه خود او احتمالش را هم ندهدروزي مي دهد، و كسي كه همه اميدش به دنياباشد، خدا او را به همان دنيا واگذار مي نمايد (4).

و نيز آمده كه: ابن ابي حاتم، از ابن عباس، و او بدون واسطه از رسول خدا(ص)روايت كرده كه فرمود: هر كس دوست مي دارد نيرومندترين مردم باشد، برخداتوكل كند، و هر كس ميل دارد بي نيازترين مردم باشد، بايد به آنچه در ست خدا دارد، اعتمادش بيشتر از آنچه در دست خود دارد بوده باشد، و كسي كه ميل دارد محترم ترين مردم باشد از خدا بترسد (5).

مؤلف: در سابق در ذيل بحث پيرامون همين آيات مورد بحث معنايي براي اين گونه روايات كرديم.

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 232. (3 و 4)الدر المنثور، ج 6، ص 233. (5)الدر المنثور، ج 6، ص 234.

صفحه : 538

و در كافي به سند خود از حلبي، از امام صادق(ع)روايت كرده كه فرمود: عده زني كه حيض نمي بيند، و مستحاضه اي كه خونش قطع نمي شود، سه ماه است، و عده زني كه حيض مي بيند، ولي حيضش منظم نيست، سه نوبت حيض ديدن و پاك شدن است.

حلبي مي گويد: از آن جناب معناي جملهان ارتبتمرا پرسيدم،و عرضه داشتم: منظور از اين شك و ريبه چيست؟فرمود: حيضي كه بيشتر از يك ماه طول بكشد ريبه است، و صاحبش بايد سه ماه عده نگه دارد، نه اينكه معيار را حيض ديدن قرار دهد(تا آخر حديث) (1).

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن قيس از امام ابي جعفر(ع)روايت آورده كه فرمود: عده زن حامله اي كه مطلقه شده وضع حملش است، و بر همسر اواست كه در اين مدت نفقه او را به طور معروف و معمول بدهد تا فرزندش را بزايد (2).

و نيز در آن كتاب به سند خود از ابي الصباح كناني از ابي عبد الله امام صادق(ع)روايت كرده كه گفت: هر گاه مردي همسرش را كه آبستن است طلاق دهد، بايد نفقه او را بپردازد، تا فرزند به دنيا آيد، همين كه فرزندش را زائيد مزد شير دادنش رامي دهد، و نبايد به او ضرر بزند، مگرآنكه زن شيردهي پيدا شود كه مزد كمتري بگيرد، اگرمادر طفل حاضر شد به آن مزد كمتر فرزندش را شير دهد البته او مقدم بر بيگانه است، چون مادر كودك است، لذا تا روزي كه بچه از شير گرفته مي شود مزد مي گيرد و شير مي دهد (3).

و صاحب كتاب فقيه به سند خود از ربعي بن عبد الله و فضيل بن يسار، از امام صادق(ع)روايت كرده كه در تفسير جملهو من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه اللهفرمود: اگر به مقداري كه از گرسنگي نميرد به او داد،و جامه اش را هم تامين كرد، كه هيچ، و گرنه بايد(حاكم شرع)بين شوهر و زن طلاقي اش جدايي بيندازد (4).

مؤلف: اين روايت را صاحب كافي هم به سند خود از ابي بصير از آن جناب روايت كرده (5).

و در تفسير قمي در ذيل جملهواولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن، آمده كه: زن حامله اگر مطلقه شد، سرآمد عده اش همان وقتي است كه بزايد، و آنچه در شكم داردبگذارد، حتي اگر بين طلاق و زائيدنش يك روز فاصله شود، پس بعد از زائيدن و پاك شدن

............................................ (1)كافي، ج 6، ص 100، ح 8. (2 و 3)كافي، ج 6، ص 103، ح 1 و 2. (4)فقيه، ج 3، ص 279، ح 6. (5)كافي، ج 5، ص 512، ح 7.

صفحه : 539

مي تواند شوهر كند، و همچنين به عكس، اگر بين طلاق و زائيدن نه ماه طول بكشد، عده اش نه ماه است، و نمي تواند شوهر كند، مگر بعد از وضع حمل (1).

و در كافي به سند خود از عبد الرحمان بن حجاج از ابي الحسن(ع)روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از زن آبستني سؤال كردم كه شوهرش طلاقش داده، و اوبچه اش را سقط كرده، آيا عده اش با سقط جنين تمام شده يا نه؟و اگر سقط به صورت مضغه باشد چطور؟فرمود:هر چه را كه انداخته باشد، در صورتي كه مشخص باشد كه همان حمل است كه انداخته، چه تمام باشد و چه ناقص، عده طلاقش همان سقط است، و در عده طلاق لازم نيست خلقت بچه اي كه مي آورد تمام شده باشد (2).

و در الدر المنثور است كه ابن منذر از مغيره روايت كرده كه گفت من به شعبي گفتم نمي توانم گفتار علي بن ابي طالب را بپذيرم، كه گفته است: عده زن شوهر مرده آخر دو اجل است.شعبي گفت: اتفاقا نه تنها بايد آن را بپذيري، بلكه مانند روشن ترين مطالبي كه پذيرفته اي، بايد بپذيري، براي اينكه همين علي بن ابي طالب بارها فرمود: آيه شريفهواولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن، تنها مربوط به زنان مطلقه(3) است (4).

و نيز در الدر المنثور است كه عبد الرزاق، از عبيد الله بن عبدالله بن عتبة، روايت كرده كه گفت: ابو عمرو بن حفص ابن مغيره با علي بن ابي طالب به سفر يمن رفت، از يمن نامه اي به همسرش فاطمه دختر قيس نوشت، كه من تو را طلاق داده ام(و اين سومين بار بودكه او را طلاق داد)و به هشام و عباس بن ابي ربيعه نوشت كه نفقه او را بدهند، فاطمه آن نفقه را اندك شمرد و اعتراض كرد، نام بردگان به اوگفتند: به خدا سوگند تو اصلا نفقه نداري مگر اين كه حامله باشي، كه نيستي، فاطمه نزد رسول خدا(ص)رفت،و مساله خود را با آن جناب در ميان نهاد، رسول خدا(ص)فرمود: تو نفقه نمي بري.از آن جناب اجازه خواست تا از منزل شوهرش منتقل شود، و حضرت اجازه اش داد (5).

............................................ (1)تفسير قمي، ج 2، ص 374. (2)كافي، ج 6، ص 82، ح 9. (3)الدر المنثور، ج 6، ص 237. (4)جا داشت شعبي اضافه كند كه عده زن شوهر مرده در جاي ديگر قرآن آمده، و فرموده: والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرامترجم. (5)و اين بدان جهت است كه طلاق بار سوم طلاقي نيست كه شوهر بتواند به او رجوع كند و نفقه مخصوص طلاق رجعي است.مترجم.

صفحه : 540

مروان نزد فاطمه فرستاد، و جريان او را پرسش نمود، فاطمه جريان را براي مروان شرح داد، مروان گفت: من تاكنون چنين چيزي نشنيده ام، مگر از يك زن، و مابا اين حرفهاحاضر نيستيم ناموس خود را رها كنيم، اين مطلبي است كه هيچ يك از مردم حاضر به آن نيستند، و خلاصه تو بايد همچنان در خانه شوهرت بماني، فاطمه گفت: حاكم بين من و شماكتاب خداست، و خداي تعالي فرموده: و لا يخرجن الاان ياتين بفاحشة مبينة، تا رسيد به اينجا كه مي فرمايد: لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا، آنگاه فاطمه گفت: اين حكم براي زناني است كه ممكن است شوهرانشان در ايام عده پشيمان شده، دو باره به زنان خودبرگشته،بخواهند با آنان زندگي كنند، و اين بار سوم است كه همسر من مرا طلاق داده، ديگرمنتظري چه حادثه اي حادث شود چطور وقتي سخن از نفقه مي شود مي گوييد: چون حامله نيست نفقه نمي برد، و وقتي سخن ازآزادي مي شود مي گوييد: نه بايد در خانه حبس باشد، براي چه حبسش مي كنيد.

حكم خدا اين است كه وقتي كسي بخواهد همسر خودرا طلاق دهد، او را زير نظربگيرد، تا حيض شود، و از حيض پاك گردد، آنگاه يك بار طلاق دهد، در صورتي كه حيض مي بيند سه بار بايد حيض ببيند، و اگر حيض نمي بيند عده اش سه ماه است، و اگر حامله باشد عده اش وضع حمل او است، و اگر شوهر در ايام عده خواست رجوع كند مي تواند رجوع كند، و دو شاهد هم بر رجوع خود بگيرد، همچنان كه خداي تعالي فرمود: و اشهدوا ذوي عدل منكم، و اين دو شاهد را هم در هنگام طلاق دادن بگيرد، و هم هنگام رجوع كردن.

حال اگر در ايام عده رجوع كرد كه همسر او است، و شوهرش دو بار ديگر مي تواند اورا طلاق دهد، و اگر رجوع نكرد، تا عده اش سر آمد، ديگر نمي تواند رجوع كند، بلكه با همان يك طلاق رابطه اش به كلي قطع شده، و زن اختيار خود را دارد كه با چه كسي ازدواج بكند، با شوهر سابقش و يا با غير او (1).

............................................ (1)الدر المنثور، ج 6، ص 231.

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

منابع مقاله:

فصلنامه نداي صادق، شماره 30، مظاهري، معصومه؛

 

چكيده

سن يائسگي از مسائل مورد اختلاف در نزد فقيهان است. از آنجا كه وجود نظرات متعدد در يك مسأله فقهي ناشي از اختلاف مباني اصولي و مستندات فقهي است، بررسي اين مباني و ادله مي تواند گامي مؤثر در جهت ارائه تئوري جديد يا تثبيت نظريات سابق باشد.

مقاله حاضر پس از تعريف لغوي، پزشكي و فقهي يائسگي، به احصاء آراء مطروح در اين زمينه پرداخته، ادله هر يك را بطور جداگانه بررسي مي كند. نويسنده در صدد است كه زمينه وحدت رويه اي پيرامون مسأله سن يائسگي ايجاد كند.

واژگان كليدي

يائسه، حيض، قريشي، طلاق بائن، عده، مرجحات

تعيين سن يائسگي به لحاظ آثار فقهي و حقوقي كه بر آن مترتب است، حائز اهميت فراوان مي باشد. سن يائسگي به عنوان زمان انتهاي حيض شناخته شده است؛ بعد از آن هر خوني كه زن ببيند، استحاضه محسوب مي شود و احكام حيض بر آن جاري نمي گردد. به عنوان مثال در عرصه عبادات نماز و روزه بر زن مستحاضه واجب و بر حائض حرام است و گاه اين موضوع به اعتبار آثار حقوقي اثر گذار است؛ چنانكه طلاق زن يائسه طلاق بائن است، حتي اگر به درخواست مرد صورت گيرد؛ علاوه بر اين زن يائسه ملزم به رعايت عده نيست و مي تواند بلافاصله بعد از طلاق ازدواج كند.

اهميت و حساسيت موضوع از نظر فقها مخفي نمانده و پژوهشهايي در اين مسأله صورت گرفته است؛ اما وجود روايات متفاوت در اين مسأله از يك سو، و ارائه نظريه علمي – پزشكي در خصوصيات يائسگي و نيز تطبيق آن با احكام ديني در تعيين سن از سوي ديگر موجب اختلاف ديدگاهها گرديده است. آنچه از منظر تمامي صاحبنظران در اينجا مسلم است، اين است كه بايد يائسگي محدوده سني معيني داشته باشد. كه غالب درمان را در بر بگيرد. با بررسي دقيق مفهوم يائسگي و نظرات مطرح در مورد سن يائسگي شايد بهتر و صحيحتر بتوان پيرامون آراء ارائه شده قضاوت كرد.

شناخت يائسه

واژه يائسه از ريشه «يئس» به معناي نا اميد شدن است. و از جهت لغوي زن يائسه بر زني اطلاق مي شود كه خون حيضش قطع شده باشد (سياح، 1375، ج 2، ص 1906).

در علم پژشكي يائسگي را بعنوان قطع دائمي قاعدگيها بر اثر كاهش يا قطع عملكرد تخمدان تعريف مي كنند (اسپرك ، 1376، ص 782).

در اصطلاح شرع، نخست به نظر مي رسد معناي لغوي با معناي فقهي تفاوت داشته باشد؛ ليكن از بررسي تعاريفي كه فقها ارائه داده اند، بر مي آيد كه معناي شرعي اخص از معناي پزشكي و لغوي است. به اين صورت كه در فقه به زني يائسه مي گويند كه به سني رسيده باشد كه در آن سن، خون حيضش بطور طبيعي قطع شود و ديگر اميدي به حيض شدن نداشته باشد و اغلب زنان نيز در چنين سني ديگر خون حيض نبينند (علم الهدي، 1415ه‍ ، ص 62؛ الحلي، بي تا، ج 2، ص 71؛ الكاشف الغطاء، بي تا، ج 5، ص 44).

در اين تعريف دو عنصر وجود دارد: يكي اينكه زن يائسه خون حيضش بايد بطور طبيعي قطع شده باشد. دوم اينكه بايد به سني رسيده باشد كه زنان همسن او غالباً ديگر حيض نمي شوند.

بنابراين اگر كسي بطور غير طبيعي مثلاً بر اثر استعمال دارو، يا واكنشهاي هورموني زودتر از موعد خون حيضش قطع شود، از نظر فقهي به او يائسه اطلاق نمي شود، گر چه از نظر لغوي و پزشكي يائسه است. اين معنا در فقه عامه نيز مسلم است بطوري كه برخي از بزرگان اهل سنت براي تعريف يائسگي اينگونه آورده اند: يائسگي يعني سني كه اغلب زنان بعد از آن سن ديگر حيض نمي بينند (ابن ادريس شافعي، 1403ه‍‍ ، ص 936).

نظريات مربوط به سن يائسگي

در تعيين اين سن از سوي فقيهان چهار نظر متفاوت ارائه شده كه ابتدا به طرح آراء قائلان آن مي پردازيم و بررسي ادله و مستندات هر نظريه به بخش ديگر واگذار مي شود.

الف – نظريه شصت سالگي

گروهي از فقهاي متقدم و متأخر و برخي از محققان و پژوهشگران معتقدند با توجه به تحقق موضوع يأس و نااميدي از باروري كه يك مسأله كاملاً طبيعي است، نگاه شارع مقدس در تعيين سن، از باب اماره غالب است، نه تعيين موضوع شرعي كه مثلاً پنجاه سال باشد. لذا قائلند كه اگر خون به لحاظ ويژگيها منطبق با وصف حيض بود، تحقق موضوع يأس و الزام آن از سوي شارع امري غير قابل قبول است. بنابراين اگر زني تا 60 سال خوني را كاملاً با شرايط و صفات حيض ببيند، حيض است و بعد از آن استحاضه؛ چون موضوع حيض بعد از 60 سال منتفي است. البته كساني كه سن شصت سالگي را اختيار كرده اند، فقط از باب طبيعي بودن موضوع نبوده، بلكه بنا بر مباني و ادله روايي و فقهي و اصولي متخذه از سوي ايشان اين نظر را پذيرا بوده اند، از جمله طرفداران نظريه شصت سال، علامه حلي (البته در برخي از كتابهايشان)، محقق حلي، و از متأخران آيه الله سيستاني هستند(الحلي، 1333، ج 2، ص269؛ الحلي، 1409ه‍ ، ج 1، ص 161؛ سيستاني، 1378، ص 100).

ب- نظريه پنجاه سالگي

برخي از فقهاي متقدم مانند ابن ادريس و ابن براج و به تبع آنها برخي از فقهاي متأخر مانند شهيد صدر و آيت الله مكارم شيرازي قائل شده اند كه سن يائسگي 50 سال است (ابن ادريس، 1410 ه‍ ‍، ج 1، ص 34 و 35؛ مكارم شيرازي، 1413ه‍ ، ص 9؛ الصدر، 1401ه‍ ، ص 22؛ ابن براج، 1406 ه‍ ، ج 1، ص 157).

ج – نظريه پنجاه سالگي براي زنان غيرقريشي و شصت سالگي براي قريشي

قائلان به اين نظر براي زنان قريشي – يعني زناني كه از طرف پدر به قريش[1] منتسب هستند(الموسوي الخويي، 1421، ج 6، ص 91) سن شصت سال را و براي غير اين زنان پنجاه سال را قائلند.

اكثر فقهاي متقدم و متأخر طرفدار اين نظريه هستند و لذا درباره اين نظر ادعاي شهرت شده است (السلار، 1414ه‍ ، ص 167؛ المحقق الكركي، 1412ه‍ ، ج 2، ص 71؛ النجفي، 1981م، ج 3، ص 220؛ الطباطبايي اليزدي، 1399ه‍ ، ج 1، ص 315؛ الموسوي الخميني، 1377، ج 1، ص 328؛ المرعشي، 1412ه‍ ، ص 75).

د – نظريه احتياط بين تروك حائض و اعمال مستحاضه بين 50 تا 60 سال براي زنان قريشي و پنجاه سال براي غير قريشي:

نظريه پرداز اين تئوري شيخ يوسف بحراني و آيه الله خويي هستند (البحراني، بي تا، ج 30، ص 174 ؛ الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 90).

البته اين گروه از فقها در مقام بحث علمي نظرشان بر اين است كه تمامي زنان از پنجاه سال تا شصت سال احتياط كنند بين تروك حائض و اعمال مستحاضه، اما در مقام فتوا اين احتياط را فقط براي زنان قريشي قائل شده اند و براي غير قريشي پنجاه سال را سن يائسگي مي دانند (الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 90؛ مجلسي، 1389ه‍ ، ج 81، ص 50؛ الموسوي الخويي، بي تا، ج 1، ص 57؛ ميلاني، بي تا، ج 1، ص 67) .

اين اختلاف نظري كه بين فقهاي اماميه است، در ميان فقهاي اهل سنت هم وجود دارد كه در اين قسمت براي اطلاع بيشتر فقط گزارشي از نظريه آنان ارائه مي شود:

ه‍ - نظر فقهاي غير اماميه

در ميان مذاهب عامه فقهاي حنبلي بدون تفصيل بين قريشي و غير قريشي پنجاه سال را برگزيده اند. دليل آنها روايتي است از عايشه كه به اين مضمون نقل شده است : زن از اين سن به بعد حيض نمي شود و بچه نمي تواند بياورد (البهوتي، 1412ه‍ ، ج 1، ص 237؛ علوس، 1420ه‍ ، ص 98).

البته قول غير مشهوري نيز بين آنان هست كه بين عرب و عجم تفضيل مي دهد و براي عرب 60 سال و غير عرب 50 سال را قرار مي دهد (ابن قدامه، 1421ه‍ ، ج 5، ص 588؛ همو، 1421، ج 5، ص 1435).

فقهاي حنفي سن يأس را 55 سال مي دانند (ابوالعينين بدران، 1404ه‍ ، ج 1، ص 460؛ ابن عابدين، 1984، ج 3، ص 513)، اما اگر بعد از آن هم خوني با شرايط و صفات حيض ببيند، بعنوان خون حيض مي پذيرند (الجزيري و ديگران، بي تا، ج 1، ص 204) بعلاوه شرطي را براي يائسگي قائل شده اند كه زن بايد 6 ماه كامل قبل از آن خونش قطع شده باشد (ابن عابدين، 1984م، ج 3، ص 516).

فقهاي شافعي هيچ حد نهايتي براي خون حيض قرار نمي دهند و تا هر زمان صفات و شرايط خون حيض باشد، آن را حيض مي دانند (الجزيري، ج 1، ص 204)، اما احكام يائسگي را از 62 سالگي قائل شده اند (الشيرازي، 1421ه‍ ، ج 3، ص 1306).

فقهاي مالكي پنجاه سالگي را سن يائسگي مي دانند، ولي معتقدند كه اگر بعد از اين سن خون حيض ببيند، بايد از اهل خبره بپرسد. تا هفتاد سالگي ممكن است حيض باشد، ولي بعد از آن ديگر امكان ديدن خون حيض نيست (الطحاوي ، 1417ه‍ ، ص 392).

مباني و مستندات نظريه اول (شصت سالگي)

همانگونه كه ذكر شد، برخي از فقهاي متقدم و معاصر بنا بر ادله فقهي اصولي، نظريه شصت سالگي را برگزيده اند. و برخي از محققان معاصر با توجه به ادله آنان مطالب ديگري را بر نظريه آنان افزوده اند؛ به اين شرح كه:

حيض مسأله أي كاملا طبيعي مانند ديگر موضوعات طبيعي است و هر گاه در خارج محقق شود، شارع در مورد آن حكم مي دهد. صفات و مشخصاتي كه در فقه براي حيض آمده، براي زماني است كه خون حيض با خونهاي ديگر مشتبه شود. و بسبب احكام خاصي است كه به حيض تعلق مي گيرد، ابتدا و انتهاي اين خون نيز طبيعي است و بر حسب افراد مختلف متفاوت مي شود. آنچه باعث مي شود كه شارع سن خاصي را براي ابتدا و انتهاي حيض تعيين كند، احكامي است كه به حيض تعلق مي گيرد مانند حكم عده يا احكام تكليفي نماز و روزه.

برخي از فقهاي بزرگ همچون صاحب جواهر و صاحب مفتاح الكرامه نيز به اين مطلب اذعان كرده اند (النجفي، 1981 م، ج 3، ص 135-136؛ الحسيني العاملي، 1420ه‍، ج 2، ص 567).

بنابراين سني كه شارع براي انتهاي حيض معين كرده، تعبدي نيست؛ بلكه تنها اماره و نشانه اي است بر اينكه غالب زنان در اين سن خون حيضشان قطع مي شود، نه اينكه شارع تعيين موضوع كرده باشد. پس اگر موضوع قبل از سن مذكور محقق شد عنوان يائسه و احكام آن بر او جاري مي شود؛ ولي بعد از شصت سال، چه به لحاظ روايات و چه به شهادت علم پزشكي، ديگر موضوع محقق نمي شود؛ بنابراين بعد از آن هر خوني ببيند، نمي تواند حيض باشد؛ پس شصت سالگي انتهاي خون حيض است[2].

با امعان نظر در آنچه گذشت، مي توان ادله زير را بر قول شصت سال عنوان كرد:

دليل اول - روايات

دو روايت، مستند اين نظريه است؛ يكي روايت موثقه[3] عبدالرحمن بن الحجاج كه از صفوان نقل شده و امام در آن روايت مي فرمايند: «ثلاث يتزوجن علي كل حال… قال اذا بلغت ستين سنه قد يئست من المحيض و مثلها لا تحيض (الحر العاملي، 1383ه‍ ، ج 1، ص 410).

روايت دوم مرسله اي[4] است كه كليني نقل كرده كه «روي ستون سنه» (همو، ص 410).

اما اگر بخواهيم بر اين دو روايت استناد كنيم، بايد با يك سلسله مباني اصولي گام برداريم. در ضمن ارائه مطالب، توجه خوانندگان را به مباني اصول مزبور جلب خواهيم كرد:

دو روايت معارض با اين دو روايت وجود دارد؛ يكي روايتي است از ابن ابي عمير كه تفصيل بين قريشي و غير قريشي را مطرح نموده و روايت ديگر[5] از صفوان از عبدالرحمن بن الحجاج با همان مضمون فوق، فقط سن پنجاه سال را مطرح نموده است. براي حل اين تعارض چه بايد كرد؟ قائلان بر نظريه فوق بايد اين مباني اصولي را اتخاذ كنند:

1- روايات مرسله ضعيف السند مي باشند و قابليت استناد ندارند.

2- شهرت، جبران ضعف سند روايت را نمي تواند بكند، چه فتوايي و چه شهرت عملي.

با توجه به اين دو نكته، تمامي روايات دال بر تفصيل بين قريشي و غير قريشي، همچنين روايت كليني دال بر شصت سال مرسله هستند[6] و روايت مرسله قابليت اعتماد براي استدلال ندارد، هر چند ضعف سند روايات بواسطه شهرت جبران شده باشد. از سوي ديگر روايتي كه از طريق صفوان و عبدالرحمن نقل شده، به دو صورت است؛ يك روايت در سلسله سندش سهل بن زياد است و او فرد ضعيف الحديث است و اين مسأله كه روايتهاي زيادي از سهل بن زياد نقل شده جبران ضعف سند او را نمي كند. بنابراين يكي از روايتهاي دال بر پنجاه سال چون از اين شخص نقل شده، مردود شمرده مي شود (الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 91 و 92).

اما روايتي كه در سلسله سند آن سهل بن زياد نيست و صفوان از عبدالرحمن نقل كرده، اما به دو مضمون يكي حد يأس پنجاه سال و ديگر حد يأس را شصت سال دانسته است.

صفوان شخص بسيار مبرزي بوده كه در علم رجال، به احاديث منقول از او اعتباري خاص قائلند.

از اين شخص دو روايت كاملاً معارض نقل شده است؛ در يكي از آنها آمده كه امام سن پنجاه سال را براي يائسگي معرفي نموده اند و در ديگري سن شصت سال مطرح شده است. از آنجا كه صفوان انسان بسيار با تقوايي است، هيچ دليلي وجود ندارد كه او براي يك راوي سني را از امام نقل كند و براي راوي ديگر سن ديگري را بدون اينكه به روايت اول اشاره اي كند. بنابراين بايد ملتزم شد كه در حقيقت يك روايت از امام صادر شده و يكي از اين دو روايت يقيناً از امام صادر نشده است كه در اين صورت چون امر مشتبه بين دو روايت است، هر دو روايت از حجيت ساقط مي شود و بايد به سراغ قواعد و اصول عمليه رفت در بين اصول عمليه اصل استصحاب بقاء حيض و هم اصل برائت از تكليف نماز و روزه در ايام حيض قابل جريان است[7]. بنا بر اصل استصحاب حيض هر خوني كه قبل از پنجاه سال[8] شرايط و صفات حيض را داشته باشد، حيض است، بعد از پنجاه سال شك است كه اين خونها حيض است يا خير. استصحاب بقاء حيض اقتضا مي كند كه هنوز حكم حيض بر آنها جاري باشد. بعلاوه اطلاق روايات صفات حيض و قاعده امكان مي تواند مؤيد ديگري بر حيض بودن خون باشد كه بعنوان دو دليل مستقل بعد از روايات ارائه خواهد شد.

اما اين راهي كه برگزيده شد، يعني تساقط روايات و رجوع به اصول عمليه و قواعد، در صورتي است كه قائل به وجود يك روايت شويم ولي اگر قائل شويم كه دو روايت مستقل از امام نقل شده، در اين صورت هر دو روايت با هم تعارض پيدا مي كنند. حال اگر بتوان بنحوي بين دو روايت جمع نمود يا يكي را بر ديگري ترجيح داد، هيچكدام از حجيت ساقط نمي شوند. به نظر مي رسد با توجه به قاعده «الجمع مهما امكن اولي من الطرح» كه دلالت مي كند بر سعي به جمع روايات تا طرد و ساقط كردن حجيت آنها، بتوان بين اين دو روايت را به اين گونه جمع كرد: يكي از اين دو روايت مرجح جهتي دارد؛ يعني از جهت صدور ترجيح دارد و آن عبارت است از مخالف عامه بودن شصت سال. روايت شصت سال در بين عامه هيچ قائلي ندارد، در حاليكه سن پنجاه سال موافق قول برخي از عامه است. بنابر اين در آنجا كه در علم اصول، مخالف عامه بودن يك مرجح شناخته مي شود، روايت شصت سال ترجيح پيدا مي كند.

دليل دوم – قاعده امكان

در ميان فقها قاعده اي مشهور است بنام قاعده امكان كه مفاد آن اين است: «ان كل دم يمكن ان يكون حيضاً فهو حيض» هر خوني كه امكان دارد حيض باشد، مي تواند بعنوان خون حيض قرار داده شود. بنا بر نظر برخي از فقها نقل اجماع درباره اين قاعده بسيار شده است (الموسوي الخميني، 1379، ج 1، ص 50). در حقيقت طبق اين قاعده هر خوني كه از حكم به حيض بودن آن محذور عقلي يا شرعي پيش نيايد، يا بعبارت ديگر دليل عقلي يا شرعي بر حيض بودن آن وجود نداشته باشد، حكم به حيض بودن آن مي توان كرد. بنا بر قاعده مزبور اگر خوني شرايط حيض را داشته باشد، مي تواند حيض باشد؛ مگر اينكه با دليل خاص از اين قاعده خارج شود، مانند خون زخم يا نفاس(النجفي، 1981م، ج 3، ص 160). در اجراي اين قاعده تا سن پنجاه سال شك و شبهه اي وجود ندارد، اما از پنجاه سال كه برخي فقها زن را يائسه مي دانند، با توجه به مفاد قاعده مي توان گفت كه اگر آن خون با شرايط و صفات حيض منطبق بود، حيض است. علت اجراي قاعده بعد از پنجاه سال، تعارض روايات پنجاه و شصت بود كه مجبور به رجوع به قواعد و اصول عمليه شديم. از قواعدي كه مي توان به آن رجوع كرد، همين قاعده امكان است كه اقتضا مي كند اين خون تا شصت سال امكان حيض بودن را داشته باشد. پس سن يائسگي 60 سال است. علاوه بر اين مطلب در اثبات خون استحاضه، فقيهان خوني را موضوعاً استحاضه مي دانند كه يكي از اقسام پنجگانه خونهاي ديگر نباشد. يعني خوني استحاضه است كه حيض، نفاس، قرح، جرح، يا بكارت نباشد. حال اگر خوني كاملاً منطبق بر شرايط حيض است، نمي توان آن را استحاضه ناميد.

دليل سوم – اطلاق روايات صفات

زماني كه به روايات مربوط بر صفات خون حيض رجوع شود، اين مطلب بوضوح ديده مي شود كه رواياتي كه توصيف گر خون حيض است، مطلق است و اختصاص بر قبل از پنجاه سال ندارد؛ مانند اين روايت: «ان دم الحيض حار عبيط اسود له دفع و حراره» بدرستي كه خون حيض گرم و تازه است و داراي سوزش و رنگ سياه است (بنگريد به : الحر العاملي،1383ه‍ ، ج 1، باب 3 از ابواب حيض، حديث 2، 4 و 131). بنابراين بعد از پنجاه سال اگر در حيض بودن شك وجود داشت، با مراجعه به صفات مي توان به حيض بودن يا نبودن آنها حكم نمود.

دليل چهارم – تأييد نظريه فوق توسط پزشكان

از نظر فقهي آنچه كه مورد اجماع فقهاست، اين است كه قبل از پنجاه سال قمري (6/48 شمسي) زن يائسه نمي شود و هر خوني با شرايط و صفات حيض باشد، حيض قرار داده مي شود (گلپايگاني ، بي تا، ص 142؛ الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 90). و اگر خوني بالاتر از شصت سال قمري (6/58شمسي) ببيند، نمي تواند حيض باشد. آنچه مورد اختلاف بين فقهاست، فاصله بين سن 50 تا 60 سال است.

زماني كه در نظريات پزشكان دقت مي شود، مي بينيم دقيقاً اين نظر از سوي پزشكان تأييد شده است. به اين معنا كه بنا بر تحقيقات پزشكي انجام شده در اين زمينه، از نظر علمي اكثريت زنان بطور طبيعي بين سن 48 تا اواخر پنجاه سالگي يائسه مي شوند. لذا پزشكان يائسگي را قبل از اين سن، زودرس و امري غير طبيعي مي دانند و براي بعد از اين سن، هيچگونه گزارشي از بارداري زنان بالاي 60 سال دريافت نكرده و براي خون قاعدگي مصداقي نيافته اند (اسپيروف، 1376، ص 190).

اين نظر كاملاً مشخص مي كند كه اولا نظر شارع بر غالب افراد است و سن اعلام شده از طرف شارع سني غالبي است. ثانياً با توجه به اينكه بين سن 50 تا 60 سال قمري بقاء موضوع حيض امكان دارد، نمي توان حكم به يائسگي در 50 سالگي داد؛ چون اغلب زنان ممكن است تا 52 سال شمسي يعني 4 سال بعد از سن اعلام شده از طرف شارع، همچنان خون حيض ببينند؛ بنابراين بايد زماني را از طرف شارع بعنوان سن انتهاي حيض اعلام نمود كه بعد از آن مصداقي از خون حيض يافت نشود(البته شايد كسي ادعاي وجود مصداق بعد از آن سن نمايد وليكن چون نادر است و نظر شارع بر غالب است، داراي اهميت نمي باشد). با توجه به نظر پزشكان سن 60 سال آخرين زماني است كه غالباً خون حيض ديده مي شود و بعد از آن گزارشي از وجود چنين خوني داده نشده، بنابراين سن 60 سال از نظر علمي و هم فقهي داراي مؤيد است.

دليل پنجم – عدم قابليت موضوع براي تحقق حكم استحاضه قبل از 60 سال

از آنجا كه يقيني بودن موضوع براي اثبات حكم شرط است، ظاهراً كساني كه قائل به پنجاه سال حداقل براي غير سادات هستند، نمي توانند به يقين حكم استحاضه را بعد از پنجاه سال جاري كنند و خود در اين باره اظهار ترديد نموده اند. امام خميني زماني كه سن يائسگي را براي غير سادات پنجاه سال اعلام مي كنند، مي فرمايند در اينكه بتوان گفت بعد از پنجاه سال خوني كه ديده مي شود حتماً استحاضه است، ترديد است (الموسوي الخميني، 1377، ج 1، ص 90). بنابراين چون موضوع استحاضه تا قبل از 60 سال يقيني نيست، از طرف ديگر خون بين 50 تا 60 سال زخم و غيره هم حتماً نيست، تنها حكم حيض بودن را مي توان بر آن جاري كرد (البته با توجه به ادله گذشته)؛ بعلاوه برخي از بزرگان فقه ما درباره حكم به حيض نبودن چنين خوني اظهار تعجب بسيار نموده و فرموده اند: اگر گفته شود كه خون بعد از پنجاه سال در زمان عادت با همان شرايطي كه قبلاً مي ديده حيض نيست، تحكم است (الحلي، 1333، ج 1، ص 96).

علاوه بر اين، حكم به استحاضه بودن خون بعد از پنجاه سال قمري واقعاً براي بسياري از زنان ايجاد عسر و حرج نموده و حتي در برخي موارد تكليف ما لايطاق شده است. از شيوه قانونگذاري هم نفي عسرت و سختي مكرراً به دست مي آيد، چنانكه در مواردي تصريح نموده: «ليس في الدين من حرج» (حج، 63) يا مي فرمايد «لا يريد بكم العسر» و قواعدي چون قواعد التسهيل و نفي تكليف ما فوق وسع همه مؤيد اين معناست.

از آنچه گذشت، مي توان نتيجه گرفت كه با توجه به طبيعي بودن خون حيض حكم به يائسگي نيز موضوعي طبيعي مي شود و بايد ديد از جهت طبيعي اغلب زنان در چنين سني يائسه مي شوند يا نه. با توجه به روايات و نظريه پزشكان، سن 60 سال سني است كه ديگر امكان ديدن خون حيض نيست؛ بنابراين سن يائسگي 60 سال است.

مباني و مستندات نظريه دوم يعني پنجاه سالگي

مستند اصلي طرفداران اين نظريه دو روايت است كه بر پنجاه سالگي دلالت مي كند:

اول روايت صحيحه اي[9] است از فضل بن شاذان از صفوان از عبدالرحمن بن حجاج از امام صادقu كه نقل شده حضرت مي فرمايد: حد التي يئست من المحيض خمسون سنه؛ «سني كه زن از حيض يائسه مي شود، پنجاه سال است» (الحرالعاملي، 1383ه‍ ، ج 1، ص 409).

دليل دوم روايات صحيحه اي است به نقل از سهل بن زياد از ابن ابي بحران از صفوان از عبدالرحمن بن الحجاج كه ايشان از امام صادقu نقل مي كند كه فرمودند: ثلاث يتزوجن علي كل حال… الي ان قال و التي قد يئست من المحيض و مثلها لا تحيض قلت و ما حدها قال اذا كان لها خمسون سنه. «سه گروه از زنان هستند كه در هر حالي مي توانند ازدواج كنند ]و نيازي به نگهداشتن عده ندارند[ تا اينكه فرمود: زني كه از حيض يائسه شده است و مثل او نيز حيض نمي شود. سؤال كردم حد يأس چيست؟ فرمودند زماني كه پنجاه سال داشته باشد.» (همو‍ ، ج 1، ص 408).

مي توان گفت اين روايات دليل اصلي پذيرفتن اين نظر توسط اين گروه از فقهاست. البته برخي از آنان بعنوان مؤيد اين روايات اينگونه قول به تفصيل بين قريشي و غير قريشي را رد نموده اند كه براي قريشي خصوصيت جسمي ويژه اي وجود داشته[10] و شارع با لحاظ اين خصوصيت جسمي حكم آنان را از زنان غير قريشي جدا نموده است. اما با توجه به اختلاط انساب و ازدواجهايي كه آنان با قبايل ديگر صورت داده اند، اثري از آن خصوصيت جسمي بنا بر شواهد پزشكي باقي نمانده است و در حال حاضر فرقي بين زنان قرشي و غير قرشي وجود ندارد (مكارم شيرازي، 1413ه‍ ، ص 90). بعنوان تأييدي بر سخن ايشان مي توان به رواياتي استناد نمود كه دلالت دارند بر اينكه خصوصيت جسمي در زنان برخي قبايل بوده كه آنان سالي يك بار حيض مي ديده اند، ولي بر اثر اختلاط انساب و ازدواج با قبايل ديگر اين حالت را از دست داده اند و ماهي يك بار حيض مي شوند (مجلسي، 1389ه‍ ‍، ج 81، ص 82).

مباني و مستندات نظريه سوم (غير قريشي پنجاه سال و قريشي از 50 تا 60، احتياط بين تروك حائض و اعمال مستحاضه)

قائلان به اين نظريه با توجه به مباني اصولي كه اتخاذ نموده اند و روايات مرسله را حتي با جبران شهرت و روايات سهل بن زياد نيز نمي پذيرند، اينگونه استدلال مي نمايند كه مقتضاي جمع بين دو دسته روايات صحيحي كه از صفوان نقل شده و دلالت بر پنجاه سال و شصت سال مي كند، اين است كه يا بايد قائل شويم هر دو روايت از امام صادر شده است و اينها دو روايت مستقل از هم هستند كه در آن صورت، دو روايت متعارض هستند و با توجه به اينكه مرجع قويي يافت نمي شود، هر دو روايت از حجيت ساقط مي شود و در عمل نيز بايد احتياط كرد.

يا اينكه فقط يكي از اين دو روايت صادر از امام دانسته شود. زيرا از چنين راوي كه در وثاقت او جاي هيچ ترديدي نيست، خيلي بعيد است كه دو روايت با دو مضمون مختلف از عبد الرحمن حجاج بشنود و هر دو را نقل كند بدون اينكه در نقل هر كدام متعرض روايت دوم شده باشد.

پس همانطور كه احتمال داده مي شود روايت 60 سال از امام نقل شده، به همان اندازه احتمال نقل روايت 50 سال نيز موجود مي باشد. لذا حتماً يكي از اين دو روايت حجت و ديگري لا حجت است؛ با توجه به اينكه اين امر مشتبه بين دو روايت است، هر دو روايت از حجيت ساقط شده و صلاحيت استدلال نخواهد داشت. در اينجا مي توان به قواعد و اصول عمليه رجوع نمود و حكم به حيض بودن خون تا 60 سالگي كرد. ولي از سوي ديگر نمي توان قول مشهور را ناديده گرفت، زيرا مشهور خون بالاي پنجاه سال را براي غير سادات حيض نمي داند.

بنابراين لازم است بطور كلي در زمان 50 تا 60 سال زن احتياط بين تروك حائض و اعمال مستحاضه كند چه سادات و چه غير سادات (الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 91؛ بحراني، بي تا، ج 3، ص 174). گر چه برخي از اين فقها در مقام بحث علمي آنگونه كه مشاهده شد، براي مطلق زنان احتياط را برگزيده اند ولي در مقام فتوا فقط براي سادات اين نظر را دارند و براي غير سادات نظرشان همان پنجاه سال قمري است (بنگريد به: الموسوي الخويي، بي تا، ص 57).

مباني و مستندات نظريه چهارم (قريشي 60 سال و غير قريشي پنجاه سال)

اين گروه از فقها با اين مقدمه وارد دلايل خود شده اند:

درست است كه خون حيض خوني است كه در حال سلامت زن از رحم خارج مي شود و زماني كه زن در حال سلامت باشد، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز خون نمي بيند، و نوع زنان اينگونه اند كه قبل از بلوغ و بعد از يأس خون حيض نمي بينند و خلاف آن از شذوذ و نوادر طبيعت است، ليكن شارع مقدس در موضوع تصرف كرده و آن را به حدودي مقيد كرده است. لذا در حاليكه نوع غالب زنان را در نظر داشته، افراد شاذ و نادر را به عدم ملحق كرده است.

بنا بر اين اگر زن در زمان عادتش بعد از سن يأس خوني ببيند كه همان خون قبل از يأس باشد و به اين عينيت يقين داشته باشد، باز هم حكم به حيض بودن نمي دهد؛ نه بخاطر اينكه حيض نيست، بلكه بخاطر اينكه شارع شواذ طبيعت و نوادر آن را از حكمي كه براي غالب زنان آمده، در حكم عدم مي داند.

اين كه شارع در موضوع تصرف كرده فقط در بحث يأس نيست، بلكه در بقيه موارد خون حيض هم مي باشد؛ بعنوان مثال اينكه شارع تا دقيقه آخر روز دهم خوني را كه مي آيد حيض مي داند و از دقيقه اول روز يازدهم آن را استحاضه مي نامد چه چيزي به غير از تصرف در موضوع است؟! يا اينكه چطور مي شود به اين سخن ملتزم شد كه هر كسي كه خون مستمر در طول يك ماه مي بيند تا لحظة قبل از عادت و بعد از عادت مجراي خون غير از مجراي زمان عادت باشد؟!

تصرف شارع در موضوع حكم حتي فقط محدود به خون حيض نمي شود، بلكه موارد بسياري در شرع است كه شارع در موضوع حكم تصرف كرده است؛ مثلا ً در صورتي شخص را مسافر مي داند كه هشت فرسخ مسافرت كرده باشد و امثال آن… (الموسوي الخميني، 1379، ج 1، ص 10). بنابراين درست است كه موضوع طبيعي است، ليكن موضوعي است كه شارع محدوده آن را تعيين كرده و با توجه به حدودي كه شارع براي آن تعيين كرده است، ممكن است در مواردي خوني بعنوان حيض شناخته شود كه از نظر پزشكي حيض نيست و يا بالعكس خوني را شارع استحاضه بداند كه از نظر پزشكي آن خون حيض است.

با توجه به اين مقدمه ادله ذيل را بر نظريه خود ارائه داده اند:

الف – روايات

دو روايت در اينجا مورد استناد قرار گرفته است:

روايت اول – ابن ابي عمير نقل كرده است كه امام فرمودند: «زن زماني كه به سن پنجاه سال مي رسد، هيچ خوني نمي بيند مگر آن كه از قريش باشد.» (الحر العاملي، 1383 ه‍ ، ص 409).

اين روايت بدليل حذف راوي و امام مرسله است.

روايت دوم- امام صادقu فرمودند: زماني كه زن به سن پنجاه سال رسيد، هيچ خوني نمي بيند مگر آن كه از زنان قريش باشد (همو، ص 408). اين روايت را شيخ صدوق نقل كرده است. بدليل حذف راوي اين روايت نيز مرسله است.

ذكر اين نكته ضروري است كه در روايت عبارت «لم ترحمره» آمده است كه حمره كنايه از خون حيض است.

و اما بررسي سند حديث و چگونگي استدلال به آن :

همچنانكه گفته شد هر دو حديث از احاديث مرسله هستند و در استدلال نمي توان به حديث مرسله تمسك جست. برخي از فقهاي طرفدار اين نظريه استدلال به مراسيل فوق را اينگونه توجيه كرده اند كه مراسيل اين دو نفر در حد روايت صحيح و معتبر است؛ زيرا شيخ صدوق و ابن ابي عمير فقط از ثقات (يعني كساني كه به عدالتشان اطمينان داشتند) حديث نقل كرده اند. لذا ارسال حديث نمي تواند خدشه اي بر استدلال آنها وارد كند (الحكيم، 1374ه‍ ، ج 3، ص 153).

اما بر اين سخن آنان خدشه وارد است؛ زيرا بنا بر شهادت اكثر علماي رجال ابن ابي عمير از افراد ضعيف هم روايت نقل كرده است و في نفسه به مراسيل او اطمينان نمي توان كرد (سبحاني، 1378، ص 227؛ الموسوي الخويي، 1421 ه‍ ، ج 6، ص 89) و شيخ صدوق نيز در آنچه نقل كرده، به صدور روايت از سوي امامu يقين داشته است، ليكن اين مسأله ثابت نمي كند كه او حتماً از فرد موثق نقل كرده باشد، بلكه احتمال دارد بواسطه قراين ديگري به صدور روايت از سوي امام يقين پيدا كرده باشد.

در هر صورت يقين شيخ صدوق به صدور روايت نمي تواند براي ديگران حجت شرعي باشد (سبحاني، 1378، ص 384). لذا طرفداران اين نظريه در كنار اين مراسيل، شهرت فقها را هم قائل شده و گفته اند شهرت عملي[11] فقها پشتوانه اين دو روايت است و با توجه به مبناي اين گونه از فقها (به دليلي كه بعد از اين مي آيد) شهرت عملي مي تواند جبران ضعف سند را بكند، ضعف سند هر دو حديث از بين خواهد رفت.

در مقابل گروه مزبور، دسته اي ديگر از فقها هستند كه شهرت عملي را جبران كننده ضعف سند نمي دانند و دليلشان اين است كه وقتي يك روايت ضعيف است و در مقابل آن يك روايت صحيح نيز وجود دارد آنچه حجيت مي آورد، روايتي است كه سندش تماميت داشته باشد و صحيح باشد هر چند كه هيچيك از فقها به آن عمل ننموده باشند و روايت ضعيف حتي اگر بسياري از فقها نيز در عمل به آن تمسك كرده باشند، هيچگونه حجيتي ندارد (الواعظ الحسيني، 1408 ه‍ ، ج 3، ص 143).

اما مبناي اكثر اصوليان اين نيست و دليلشان بر جبران ضعف سند حديث بواسطه شهرت عملي اين است كه در بسياري از موارد كه يك روايت نقل شده، امامu در مقام تقيه بوده اند؛ بنابراين ممكن است حتي يك روايت از جهت سند صحيح باشد، ولي چون از روي تقيه نقل شده، حجيت نداشته باشد . زماني كه اكثر فقهاي نزديك به عصر معصوم آن روايت صحيح را كنار گذاشته و به آن عمل ننموده اند، مشخص مي شود كه از قراين حاكم به روايت، تقيه اي بودن روايت را دريافته اند؛ مضافاً اينكه بسياري از كتب فقهي و حديثي كه در زمان فقهاي متقدم[12] وجود داشته، بعد از آن مفقود شده است. بنابراين وقتي مشاهده مي شود تمامي فقها يا اكثريت آنها به يك روايت ضعيف عمل كرده و روايت صحيح مقابل آن را (علي رغم قائل بودن به صحت روايت) مورد عمل قرار نداده اند، و با در نظر گرفتن اين نكته كه دأب آنها تحفظ اصل فقه و روايت معصوم بوده و تقوا و دقت بسياري در اين مسأله مي بردند، مؤيد اين نكته است كه آنها روايتي را در اين باره ديده اند كه به دست ما نرسيده يا قرينه اي را براي عمل به روايت ضعيف يافته اند و از سوي ديگر نقطه ضعف يا قرينه اي از تقيه امام بر روايت صحيح مشاهده كرده اند كه آن را كنار گذاشته اند(سبحاني، بي تا، ج 2، ص 171).

چگونگي جمع بين روايات توسط اين گروه از فقها:

آنها براي جمع بين روايات دو راه ارائه داده اند: راه اول اين است كه بين روايات دال بر پنجاه سال و روايت شصت سال كه هر دو از عبدالرحمن بن حجاج نقل شده، قائل به تعارض شد. از طرفي هم نمي توان گفت كه در يكي از روايات راوي دچار سهو قلم شده است؛ زيرا در آن صورت ترجيح بلا مرجح مي شود.

بنا بر اين براي از بين بردن تعارض اين دو روايت، يا بايد به ساقط شدن هر دو روايت از حجيت حكم نمود كه اين حكم با قاعده «الجمع مهما امكن اولي من الطرح» تعارض دارد؛ يا بواسطه اين دو روايت مرسله بين آنها چنين جمع كرد كه روايات دال بر پنجاه سال حمل بر قريشي است و روايات دال بر شصت سال حمل بر قريشي (فقيه همداني، بي تا، ج 2، ص 269؛ النجفي، 1981م، ج 3، ص 161؛ گلپايگاني، بي تا، ص 142).

راه دوم اين است كه ابتداء بواسطه مرسله ابن ابي عمير و شيخ صدوق اطلاق روايات پنجاه سال تقييد زده شود و پنجاه سال سن يائسگي زنان غير قريشي محسوب گردد.

در نتيجه از سه دسته روايتي كه وجود دارد دو دسته باقي مي ماند يك دسته بطور مطلق شصت را مطرح نموده و دسته ديگر تمام زنان غير قريشي را پنجاه ساله يائسه مي داند؛ يعني يك مطلق وجود دارد(60 سال) و يك مقيد (غير قريشي 50 سال). پس با قيد 50 سال غير قريشي روايات مطلق 60 سال را تقييد زده و 60 سال مخصوص زنان قريشي مي شود (النجفي، 1981م، ج 3، ص 162 ؛ گلپايگاني، بي تا، ص 142).

ب – متغير شدن حكم بر اثر قول به طبيعي بودن موضوع

درست است كه قائلان به طبيعي بودن موضوع يائسگي شصت سالگي را سن يائسگي مطرح كرده اند، ولي در حقيقت اين سن سني است كه بعد از آن امكان محقق شدن حيض وجود ندارد؛ ولي با توجه به اينكه موضوع طبيعي است، به حسب طبيعت فرد، هر زمان قبل از شصت سال خون حيض قطع شود، زن يائسه محسوب مي شود و احكام يائسه بر او مترتب مي شود. ثمره اين قول متغير بودن سن يائسگي تا 60 سال است؛ يعني ممكن است يك زن در 40 سالگي، ديگري در پنجاه سالگي و … يائسه شوند. در اين صورت احكام يائسگي در سنهاي متفاوتي بر آنها بار خواهد شد.

در حاليكه قانونگذار بايد به نوعي حكم بدهد كه عام الشمول بوده، موضوع حكمش معلوم و معين باشد تا احكام خاص آن قابليت اجرا داشته باشد. سخني را هم كه از علامه نقل كرده اند، مي توان اينگونه توجيه كرد كه ايشان فرموده بود «اگر كسي بگويد خون بعد از پنجاه سال – با داشتن صفات - حيض نيست، تحكم است» منظور ايشان اين نيست كه اين خون حيض نيست، بلكه مي گويند شارع تعبداً حكم حيض را بر آن جاري نمي كند، نه اينكه خون حيض نباشد (الموسوي الخميني، 1379، ج 1، ص 10).

آنچه گذشت خلاصه اي از مباني و مستندات نظريات پيرامون سن يائسگي بود كه از نظر محققان ارجمند گذشت. باشد كه با تأمل در آنچه گذشت زمينه اي براي اتخاذ رويه واحد توسط فقها و دستگاه قضايي ايجاد شود.

منابع و مآخذ

قرآن كريم

ابن ادريس الحلي، محمد، السرائر، قم، جامعه مدرسين، 1410 ه‍ ، چاپ دوم

ابن ادريس الشافعي، محمد، الام، بيروت، دار الفكر، 1403 ه‍ ، چاپ دوم

ابن براج ، عبدالعزيز، المهذب، تحقيق شيخ جعفر سبحاني، قم، جامعه مدرسين، 1406 ه‍

ابن عابدين، محمد امين، حاشيه رد المصادر علي الدر المختار، شرح تنوير الابصار، استانبول، دار قهرمان، 1984م، ج 3

ابن قدامه ، عبدالله، الكافي فقه ابن حنبل و المقنع في الموسوعه الفقهيه، بيروت، دار التراث، 1421ه‍، الطبعه الاولي، ج 5

ابوالعينين بدران، بدران، الفقه المقارن للاحوال الشخصيه، بيروت، دار النهضه العربيه، 1404ه‍ ، الطبعه الثانيه

اسپرك، جاناتان، بيماريهاي زنان نواك، ترجمه ژيلا اميرخاني، تهران، حيان، 1376، چاپ اول

اسپيروف، ليون، هورمون شناسي باليني زنان و نازايي، ترجمه دكتر فرهاد همت خواه، تهران، انتشارات شهراب، 1376، چاپ پنجم

البحراني، يوسف، حدائق الناضره، قم، مؤسسه نشر اسلامي، بي تا

البهوتي، كشاف القناع، بيروت، دار الزهراء، 1412ه‍ ، ج 1

الجزيري، عبدالرحمن و ديگران، الفقه علي المذاهب الاربعه و مذهب اهل البيت، بيروت، دارالثقلين، بي تا

جعفري لنگرودي، محمد جعفر، مبسوط در ترمينولوژي حقوق، تهران،گنج دانش، 1376

الحر العاملي، وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، تهران، مطبعه الاسلاميه، 1383 ه‍ ، چاپ دوم

الحكيم، سيد محسن، مستمسك عروه الوثقي، بيروت، دارالتراث العربي، 1374 ه‍ ، ج 3

الحلبي، ابن زهره، غنيه النزوع، قم، مؤسسه امام صادقu، 1417ه‍ ، چاپ اول‍

الحلي، جعفر بن الحسن، شرايع الاسلام، تهران، استقلال، 1409ه‍ ، چاپ دوم

الحلي، حسن بن يوسف، تحرير الاحكام، مشهد، مؤسسه آل البيت، بي تا

الحلي، محمد بن فهد، رساله العشر، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، مكتبه آيه الله مرعشي، 1409 ه‍ ، چاپ اول

همو، منتهي المطلب، تبريز، نشر حاج احمد، 1333، ج 2

سبحاني، جعفر، تهذيب الاصول تقرير المباحث الامام الخميني، دارالفكر، قم، بي تا، ج2

همو، كليات علم رجال، قم، جامعه مدرسين، 1378

سلار ديلمي، حمزه بن عبدالعزيز، مراسم العلويه، قم، مجمع العالمي اهل بيت، 1414 ه‍

سياح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تهران، چاپخانه احمدي، ج 2

الشيرازي، ابراهيم، المهذب في المصادر الفقهيه، بيروت، دار التراث، 1421 ه‍ ، الطبعه الاول

الصدر، سيد محمد باقر، الفتاوي الواضحه، بيروت، دار التعارف، 1401 ه‍ ، الطبعه السابعه

الصدوق (ابن بابويه)، محمد بن علي، المقنع، قم، مؤسسه امام هادي، 1415 ه‍

الطباطبايي، سيد علي، رياض المسائل، بيروت، دار الهادي، 1412 ه‍

الطباطبائي القمي، سيدحسن، تعليقات علي العروه الوثقي، تهران، مكتبه الاسلاميه، بي تا، ج2

الطباطبايي اليزدي، سيد محمد كاظم، تكمله عروه الوثقي، تهران، مطبعه الحيدري، 1377ه‍

همو، العروه الوثقي مع تعليقاته، تهران، مكتبه العلميه الاسلاميه، 1399 ه‍

الطحاوي، احمد، مختصر اختلاف العلماء، اختصار ابي بكر جصاص، بيروت، دار الشبائر الاسلامي، الطبعه الثانيه، 1417 ه‍

الطوسي، محمد بن حسين، النهايه، بيروت، دار الاندلس، بي تا

العاملي، سيد محمد الجواد، مفتاح الكرامه، دارالكرامه، دار التراث، بيروت، 1420 ه‍ ، الطبعه الاولي

علم الهدي، سيد مرتضي، الانتصار، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1415 ه‍ ، چاپ اول

علوس، عبدالسلام، تقريب المنافعه الي فقه المذاهب الاربعه، لبنان،دارالمنفعه،1420ه‍ ، الطبعه الاولي

فقيه همداني، مصباح الفقيه، تهران، مكتبه الصدر، بي تا

الكاشف الغطا، محمد حسين، تحرير المجله، نجف اشرف، مطبعه الحيدريه، بي تا،ج5

گلپايگاني، محمد رضا، كتاب الطهاره، قم ، بي تا

مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1389 ه‍

محقق كركي، رسائل كركي، قم، مكتبه سيد مرعشي، 1412 ه‍ ،

المرعشي النجفي، سيد شهاب الدين، رساله توضيح المسائل، قم، مكتبه سيد مرعشي، 1412ه‍ ، چاپ اول

المعلوف المسبوعي، اللويس، المنجد، چاپ دوم، بي تا

مكارم شيرازي، ناصر، تعليقات علي عروه الوثقي، قم، مدرسه امام اميرالمؤمنين، 1413ه‍ ، چاپ دوم

الموسوي الخميني ، الامام روح الله، تحرير الوسيله، قم، جامعه مدرسين، 1377، ج 1 و 3

همو، كتاب الطهاره، قم، مؤسسه تنظيم نشر آثار امام خميني، 1379

الموسوي الخويي، سيد ابوالقاسم، تنقيح عروه الوثقي، قم، 1421ه‍ ، ج 6

همو، منهاج الصالحين، بيروت، دار الزهراء، بي تا، چاپ بيستم

ميلاني، سيد ابراهيم، رساله توضيح المسائل، قم، سعدي، چاپ سوم

النجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981م، الطبعه السابعه، ج 3

الواعظ حسيني، سيد محمد مسرور، مصباح الاصول، تقرير المباحث آيه الله خويي، مكتبه الداوري، 1408 ه‍ ، ج 3

، رساله توضيح المسائل مراجع، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، 1378، چاپ دوم

____________________________-

* كار ارزيابي اين مقاله در تاريخ 20/8/81 آغاز شد و در تاريخ 7/4/82 به پايان رسيد.

[1] - برخي از فقها قريش را نام ديگر نضر بن كنانه از اجداد پيامبرe و برخي لقب ايشان و برخي ديگر لقب فهد جد ديگر پيامبر eمي دانند (الحكيم، 1374، ج 3، ص 155).

[2] - شايد فقيهاني كه نظريه شصت سال را در نظر داشتند، اصلاً چنين توجيهي را نپذيرند و تنها بنا بر روايات و ادله مبنايي خويش به عقيده شصت سال رسيده باشند و شصت سال را نه بعنوان انتهاي سن حيض بلكه سن يائسگي بدانند؛ يعني به عقيده ايشان قبل از آن نمي تواند يائسه محسوب شود، حتي اگر از نظر علم پزشكي اميدي به حيض شدن نداشته باشد. بعلاوه برخي از فقها مانند آيه الله سيستاني در بحث عده، پنجاه سالگي را سن يائسگي زن مي دانند و فقط در بحث دماء اين سن را معرفي كرده اند. و الله اعلم.

[3]- هر گاه سلسله سند روايت، داراي افراد عادل ولي غير امامي باشد، روايت موثقه مي شود (جعفري لنگرودي، 1376، ج 5، ص 3556).

[4] - اگر در روايت، نام راوي يا مروي عنه يا هر دو حذف شود، روايت مرسله محسوب مي شود (همو، ص 3300).

[5]- تفصيل روايات پنجاه سال و غيره در جاي خود مطرح خواهد شد.

[6]- مگر اينكه قائل شويم كه كليني فقط از ثقه نقل مي كرده كه اين مسأله محرز است، ولي باز هم موجب جبران ارسال سند نمي شود؛ زيرا اين مسأله كه در تمام سلسله سند، ثقه وجود دارد، محرز نيست (سبحاني، 1378، ص 348).

[7]- البته اصل برائت در اينجا با عموم «اقم الصلاه» تعارض دارد؛ عموم اقم الصلاه همه ايام الا زمان حيض را در بر مي گيرد. با توجه به عدم يقين به حيض بودن بعد از پنجاه سال، اشتغال ذمه اقتضا مي كند كه نماز حتماً خوانده شود. البته اين سخن در صورتي است كه قائل بر طبيعي بودن خون حيض نباشيم؛ در غير اين صورت بعد از پنجاه سال يقين بر حيض بودن وجود دارد و باز همان اصل برائت جاري است.

[8]- آنچه مسلم است تا قبل از پنجاه سال همه فقها قائلند كه خون با شرايط مي تواند حيض باشد؛ آنچه موجب ترديد است بين 50 تا 60 است.

[9]- روايت صحيح روايتي است كه راويان آن امامي و عادل باشند و واجد شرايط روايت كردن و سند حديث پيوسته به معصوم باشد (جعفري لنگرودي، 1376، ج 3، ص 2344). لازم به ذكر است اگر روايتي صحيحه دانسته شده، بنقل از مأخذي است كه آن را نقل نموده است.

[10]- همچنانكه برخي فقها نيز به صراحت اذعان به وجود چنين خصوصيتي نموده اند (بنگريد به: الموسوي الخويي، 1421ه‍ ، ج 6، ص 93؛ الحكيم، 1374 ه‍ ، ج 3، ص 160).

[11]- زماني كه مشهور فقها در مقام فتوا به يك روايت استناد كنند، در اينجا شهرت عملي محقق شده است (الواعظ الحسيني، 1408 ه‍ ، ج 3، ص 143).

[12]- لازم به تذكر است كه فقهايي كه شهرت آنها موجب جبران ضعف سند مي شود، فقهاي قبل از شيخ طوسي و عموماً نزديك به عصر معصوم هستند.



از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

پديد آورنده : عبدالرحيم موگهي ، صفحه 145

مبارك باد آمد ماه روزه

رهت خوش باد اي همراه روزه

دعاها اندرين مه مستجاب است

فلك ها را بدرد آه روزه

شماري از خوانندگان مجله «مبلغان » - خود - از بانوان مبلغ هستند . اينان و شماري بسيار ديگر نيز در ماه رمضان براي «بانوان » به امر تبليغ و بيان «احكام روزه » مي پردازند . از اين رو، ضرور مي آيد كه با «احكام روزه بانوان » بيشتر آشنا شويم و پيش از آن، دو نكته را به خاطر داشته باشيم:

1- احكام اين نوشتار طبق فتاوا و نظريات «حضرت امام خميني رحمه الله » برگزيده شده اند، زيرا هدف اصلي از اين قلمزني «احكام شناسي » بوده است و نه چيزي ديگر . بدين رو، هر يك از مخاطبان اين احكام بايد از مرجع تقليد خويش پيروي كنند، هر چند شمار فراواني از مقلدان در احكام الهي هنوز بر تقليد از «حضرت امام خميني رحمه الله » باقي مانده اند و يا ممكن است فتاواي مرجع تقليدشان با شماري از فتاواي «امام راحل رحمه الله » همساني داشته باشد .

2- در اين نگاشته، كوشش بر اين بوده است كه احكام مهم روزه بانوان و مسائل مورد ابتلاي آنان به خامه قلم آراسته شود; اما «تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد . . .»

شرايط وجوب روزه

روزه با شرايط زير بر انسان واجب مي شود:

الف - بالغ بودن .

ب - عاقل بودن .

ج - مسافر نبودن .

د - مضر نبودن روزه .

ه - پاك بودن زن از حيض و نفاس (1) .

روزه نگرفتن در اوايل بلوغ

سؤال: در سال هاي اول تكليف (9 سالگي به بعد) به توصيه و تاكيد مادرم مبني بر اينكه توانايي روزه گرفتن را ندارم، و با توجه به اينكه خودم نيز نمي توانستم تشخيص دهم كه آيا مي توانم روزه بگيرم يا نه، چند سالي را روزه نگرفته ام و در حال حاضر چون مدت زيادي از آن گذشته، تعداد روزه هاي فوت شده را نمي دانم، و ثانيا نمي دانم كه آيا كفاره هم بر من واجب است يا نه؟

پاسخ: باسمه تعالي - به مقداري كه يقين داريد بعد از بلوغ روزه نگرفته ايد، بايد قضا نماييد و كفاره در فرض مساله واجب نيست (2) .

يقين نداشتن به نگرفتن روزه

سؤال: دختري هستم 17 ساله كه به حكم شرع اسلام از 9 سالگي شروع به روزه گرفتن كرده ام، اما سه سال اول را به گفته خواهرم، من روزه هاي خود را با خوردن چيزهايي باطل مي كرده ام، ولي خودم به ياد ندارم كه چيزي خورده باشم، در صورتي كه خواهرم قسم مي خورد كه من روزه هاي خود را افطار مي كرده ام . اميدوارم با راهنمايي شما رهبر عزيز تزكيه نفس و باطن كنم .

پاسخ: باسمه تعالي - اگر يادتان نيست كه روزه نگرفته ايد يا افطار كرده ايد، چيزي بر شما نيست (3) .

استمرار بيماري و قضا نداشتن روزه

سؤال: دختري 27 ساله هستم كه از سن 5 سالگي به بيماري رماتيسم مبتلا شده ام و تاكنون نيز به بيماري مبتلا هستم و به طور مستمر دارو مي خورم و تحت نظر پزشك مي باشم، در ضمن به بيماري اعصاب نيز مبتلا هستم . اين حقير از سن 9 سالگي كه روزه ماه رمضان بر دختران واجب مي شود تا كنون كه 27 سال دارم نتوانسته ام به علت بيماري روزه بگيرم . آيا من بايد كفاره روزه هايي را كه نگرفته ام بدهم؟ در صورت مثبت بودن جواب، بفرماييد كه چه چيز و چه مقدار و به كي بايد بدهم؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر به علت بيماري، روزه فوت شده و بيماري استمرار دارد، قضا ساقط است . ولي براي هر روز بايد يك مد طعام به فقير بدهد (4) .

روزه و ضعف چشم

سؤال: چشمان من خيلي ضعيف مي باشد (نمره 8) و خيلي دوست دارم كه روزه بگيرم، ولي مي ترسم كه براي چشمانم ضرر داشته باشد . آيا بايد روزه بگيرم؟ و آيا مي توانم كارهاي ظريف ديگري از قبيل خياطي، بافتني و مطالعه انجام دهم؟

پاسخ: باسمه تعالي - با فرض خوف و ترس ضرر براي چشم، روزه گرفتن جايز نيست، و همچنين كارهاي ديگري كه به چشم ضرر داشته باشد (5) .

روزه و ضعف جسماني

سؤال: دختري كه به حد بلوغ رسيده است، به واسطه ضعف بنيه نمي تواند ماه مبارك روزه بگيرد، و بعد از ماه مبارك هم تا سال ديگر نمي تواند قضا كند حكمش چيست؟

پاسخ: باسمه تعالي - قضاي روزه ها بر عهده او هست، هر وقت توانست بگيرد . و براي تاخير هر روز تا رمضان بعد بايد يك مد طعام كه تقريبا ده سير است به فقير بدهد، مگر آنكه در تاخير معذور باشد و پس از آن اگر تاخير شد، چيزي بر او نيست (6) .

بانواني كه روزه بر آن ها واجب نيست

برخي از بانواني كه روزه بر آن ها واجب نيست عبارتند از:

الف) زن باردار

زني كه زاييدن او نزديك است و روزه براي حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست . و بايد براي هر روز يك مد طعام، يعني گندم يا جو و مانند اين ها به فقير بدهد . و نيز اگر روزه براي خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست . و بنا بر احتياط واجب بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد . و در هر دو صورت روزه هايي را كه نگرفته بايد قضا نمايد . (7)

ب) زن شيرده

زني كه بچه شير مي دهد و شير او كم است، چه مادر بچه يا دايه او باشد يا بي اجرت شير دهد، اگر روزه براي بچه اي كه شير مي دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مد طعام، يعني گندم يا جو و مانند اين ها به فقير بدهد . و نيز اگر براي خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست . و بنا بر احتياط واجب بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هايي را كه نگرفته، بايد قضا نمايد . ولي اگر كسي پيدا شود كه بي اجرت بچه را شير دهد، يا براي شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگر كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، احتياط واجب آن است كه بچه را به او بدهد و روزه بگيرد (8) .

ج) زن پير

1- كسي كه به واسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد، يا براي او مشقت دارد، روزه بر او وجب نيست . ولي در صورت دوم بايد براي هر روز يك مد طعام كه تقريبا ده سير است گندم يا جو و مانند اين ها به فقير بدهد (9) .

2- كسي كه به واسطه پيري روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد قضاي روزه هايي را كه نگرفته به جا آورد (10) .

روزه زنان باردار

سؤال: آيا بر زن حامله در مدت حاملگي بخصوص ماه هاي اول، روزه واجب است و براي حمل او ضرري ندارد؟

پاسخ: باسمه تعالي - روزه بر او واجب است، مگر براي خود او يا حمل ضرر داشته باشد (11) .

قضاي روزه زنان باردار

سؤال: زني مدت هاست كه يا حامله است و يا بچه شير مي دهد، و در ماه رمضان نمي تواند روزه بگيرد . تكليفش در مورد قضاي روزه چگونه است؟

پاسخ: وجوب قضا ساقط نيست (12) .

قضاي روزه زن شيرده

سؤال: اينجانب در سنين اول بلوغ به علت ناداني، بيشتر روزه هايم را خورده ام و روزهاي حاملگي به علت دستور دكتر روزه نگرفتم و سال اول عروسي يك ماه نگرفتم . اكنون 50 ساله هستم و نمي توانم همه آن ها را بگيرم . البته تا آنجا كه ممكن است روزه مي گيرم . از طرفي براي هر روز 60 نفر را نمي توانم طعام يا پولش را بدهم . بفرماييد چه كنم تا دينم ادا شود؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر از روي علم و عمد روزه ها را نگرفته ايد، علاوه بر قضا كفاره هم واجب است . ولي زن اگر بچه شير مي دهد و روزه براي او يا بچه اش ضرر دارد، مي تواند افطار كند و فقط روزه ها را قضا كند و كفاره ندارد (13) ، و دادن پول به جاي كفاره كفايت نمي كند (14) .

زن حائض و نفساء

1- روزه بر زن حائض و نفساء واجب نيست، اگر چه خون قاعدگي يا نفاس را فقط در جزئي از روز ببيند . بنابراين چنانچه زني لحظه اي قبل از غروب آفتاب اين خون ها را ببيند، و يا لحظه اي بعد از اذان صبح اين خون ها از او قطع شوند، روزه بر او واجب نيست و روزه اش صحيح نخواهد بود (15) .

2- اگر به واسطه مرض يا حيض يا نفاس روزه رمضان را نگيرد، و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هايي را كه نگرفته براي او قضا كنند، اگر چه مستحب است (16) .

3- اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اي را كه در آن روزها به جا نياورده، قضا نمايد . و اگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد كه حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضا نمايد (17) .

4- وقتي زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادت هاي خود را به جا آورد . و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، روي هم 10 روز يا كمتر از 10 روز باشد، تمام آن نفاس است . و اگر روزهايي كه پاك بوده، روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد (18) .

5- بانواني كه در ايام حيض و نفاس روزه واجب نگرفته اند، واجب است قضاي آن را به جا آورند . و بر زن مستحاضه واجب است كه اداي روزه را به جا آورد، و اگر از او فوت شد، قضاي آن را به جا آورد . (19)

مشاهده خون بعد از عادت ماهانه

سؤال: عادت ماهانه خانمي به طور معمول 5 روز بوده و پس از اين مدت پاك مي شده . در ماه مبارك رمضان طبق عادت هميشگي پس از پنج روز، غسل نموده و روز ششم پاك بوده و روزه گرفته، ولي در روز هفتم دوباره لكه خوني مشاهده كرده . وضعيت نماز و روزه اين شخص در اين دو روز - بخصوص روز ششم - چگونه است؟

پاسخ: باسمه تعالي - در چنين صورتي هر دو روز حكم حيض را دارد (20) .

استفاده از قرص

سؤال: آيا زن در ماه رمضان مي تواند از قرص هاي ضد رگل استفاده كند تا بتواند روزه يك ماه را كامل بگيرد؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر ضرر به مزاج نزند، اشكال ندارد (21) .

بند آمدن خون حيض

سؤال: زني كه معمولا حيض مي شود، ولي از قرص جلوگيري حيض استفاده كرده تا روزه اش را نخورد، آيا صحيح است يا خير؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر با خوردن قرص، حيض بند آمده، روزه صحيح است (22) .

پيشگيري از عادت با قرص و آمپول

سؤال: بعضي از خانم ها (در سفر حج) براي پيشگيري از عادت ماهانه قرص مي خورند . گاهي با خوردن قرص باز هم عادت مي شوند و به وسيله آمپول از ادامه عادت جلوگيري مي كنند . در اين صورت آيا حكم طهارت از حيض را پيدا مي كنند، و آيا مي توانند وارد مسجدالحرام شوند و طواف نماز به جا آورند؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر 3 روز پي در پي خون نبينند، حكم حيض مترتب نيست و نماز و روزه صحيح است، و كمتر از 3 روز حكم استحاضه را دارد (23) .

روزه مستحاضه

1- روزه مستحاضه قليله صحيح است و در صحت آن، وضو شرط نيست . اما غيرمستحاضه قليله بنابر اقوي غسل هاي روزانه اش در صحت روزه اش شرط است . و در مستحاضه كثيره احتياط ترك نشود به اينكه غسل شبي را كه فردايش روزه مي گيرد انجام دهد (24) .

2- روزه زن مستحاضه اي كه غسل بر او واجب مي باشد، در صورتي صحيح است كه در روز غسل هايي را كه براي نمازهاي روزش واجب است انجام دهد . و نيز بنابر احتياط واجب بايد غسل نماز مغرب و عشاي شبي كه مي خواهد فرداي آن روز روزه بگيرد به جا آورد . ولي اگر بعد از نماز مغرب و عشا غسل نكند و براي خواندن نماز شب پيش از اذان صبح غسل نمايد، و در روز هم غسل هايي را كه براي نمازهاي روزش واجب است به جا آورد، روزه او صحيح است (25) .

3- بنابر اقوا براي اينكه روزه مستحاضه صحيح باشد، انجام غسل هايي كه در روز براي نماز انجام مي شود، شرط است . ولي انجام غيرغسل هاي روزانه (يعني غسل هايي كه براي نمازهاي شبش انجام مي شود) شرط نيست . بنابراين اگر پيش از نماز صبح يا ظهر و عصر مستحاضه شود به طوري كه موجب غسل باشد، مانند استحاضه متوسطه و يا كثيره و غسل نكند، روزه او باطل مي شود . بر خلاف اينكه اگر بعد از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند، روزه اش باطل نمي شود . و احتياط ترك نشود به اينكه غسل نماز شب قبلش را انجام دهد . و اگر پيش از سپيده صبح براي نماز شب و يا نماز صبح غسل كند، كفايت مي كند و بنابر اقوا روزه او صحيح است (26) .

4- اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحيح است (27) .

5- اگر زني كه در حال استحاضه است، غسل هاي خود را به تفصيلي كه در احكام استحاضه (توضيح المسائل) گفته شده به جا آورد، روزه او صحيح است (28) .

6- احتياط واجب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزي كه روزه است به مقداري كه مي تواند از بيرون آمدن خون جلوگيري كند (29) .

مبطلات روزه و احكام آن

1- نه چيز روزه را باطل مي كند، از جمله:

الف . خوردن و آشاميدن .

ب . باقي ماندن بر حيض و نفاس تا اذان صبح (30) .

2- جويدن غذا براي بچه يا پرنده و چشيدن غذاو مانند اين ها كه معمولا به حلق نمي رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد، روزه را باطل نمي كند . ولي اگر انسان از اول بداند كه به حلق مي رسد، چنانچه فرو رود، روزه اش باطل مي شود و بايد قضاي آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب است (31) .

3- سؤال: در سن 9 سالگي كه روزه بر من واجب شده بود، پدرم براي خوردن سحري وقتي مرا بيدار مي كرد كه 5 دقيقه به اذان صبح باقي مانده بود و مي گفت: "تا اذان تمام نشده است مي توانيد غذا بخوريد . " و من هم همين كار را مي كردم و تا كلمه "حي علي خير العمل" غذا مي خوردم . آيا اين روزه ها قضا دارد يا نه؟

پاسخ: باسمه تعالي - اگر نمي دانيد بعد از طلوع فجر خورده ايد، قضا ندارند (32) .

4- اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند روزه اش باطل است (33) .

5- كسي كه فاقد الطهورين است (يعني وسيله غسل و تيمم ندارد)، اگر تا اذان صبح بر حيض و نفاس باقي بماند، روزه اش صحيح است (34) .

6- اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه ماه رمضان يا قضاي آن را بگيرد، بايد تيمم نمايد و روزه اش صحيح است، و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجب مثل روزه كفاره و روزه نذري بگيرد، اگر چه بدون تيمم هم روزه اش صحيح است، ولي احتياط مستحب آن است كه تيمم كند (35) .

7- اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، روزه او صحيح است . ولي اگر در وسعت وقت قضاي رمضان را گرفته باشد، صحيح بودن آن اشكال دارد (36) .

8- اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگر چه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است (37) .

9- اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه هايي كه گرفته صحيح است (38) .

10- اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهي كند و تا اذان غسل نكند و در تنگي وقت تيمم هم نكند، روزه اش باطل است . ولي چنانچه كوتاهي نكند، مثلا منتظر باشد كه حمام، زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، در صورتي كه تيمم كند روزه او صحيح است (39) .

كفاره روزه

1- اگر عمدا روزه خود را باطل كند و بعد عذري مانند حيض يا نفاس يا مرض براي او پيدا شود، كفاره بر او واجب نيست (40) .

2- (در كفاره روزه) اگر در بين روزهايي كه بايد پي در پي روزه بگيرد، عذري مثل حيض يا نفاس يا سفري كه در رفتن آن مجبور است براي او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نيست روزه ها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر به جا مي آورد (41) .

روزه كفاره

اگر زن در عزاي ميت صورت خود بخراشد به طوري كه خون بيايد يا موي خود را بكند، بايد يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد، و يا آن ها را بپوشاند . و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد، بلكه اگر خون هم نيايد، بنابر احتياط واجب به اين دستور عمل نمايد (42) .

قضاي روزه

سؤال: بانويي است مدت 14 سال ازدواج كرده و ماه مبارك رمضان هيچ سالي روزه هايش را مرتب نگرفته . گاهي حامله بوده و گاهي تقريبا مريض، و در ايام غير ماه رمضان كه سلامت هم بوده، قضاي آن ها را به جا نياورده است و موانعي هم نداشته و نمي داند در اين چند سال ماه رمضان چند روز را روزه نگرفته، چه مقدار بايد قضا نمايد؟

پاسخ: باسمه تعالي - روزه هايي را كه يقين دارد قضا شده، بايد قضا نمايد و بيشتر از آن واجب نيست (43) .

قضاي روزه پدر و مادر

قضاي روزه پدر بر غير پسر بزرگتر و بر دختر - اگر چه فرزند پسر هم نباشد - واجب نيست . و قضاي روزه مادر نه بر پسر و نه بر دختر واجب نخواهد بود (44) .

روزه هاي حرام

1- اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبي حق شوهرش از بين برود، و همچنين اگر شوهر، او را از گرفتن روزه مستحبي مطلقا نهي كند (چه مزاحمت با حق شوهر داشته باشد يا نداشته باشد) نبايد اين احتياط ترك شود (45) .

2- روزه مستحبي اولاد اگر اسباب اذيت پدر و مادر يا جد شود، جايز نيست . بلكه اگر اسباب اذيت آنان نشود، ولي او را از گرفتن روزه مستحبي (منع) كنند، احتياط واجب آن است كه روزه نگيرد (46) .

مستحبات و مكروهات در روزه

1- زني كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود، مستحب است در ماه رمضان از كاري كه روزه را باطل مي كند، خودداري نمايد . (47)

2- چند چيز براي روزه دار مكروه است و از آن جمله است: سرمه كشيدن در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق برسد و نشستن زن در آب و ... (48) .

زكات فطره

زني كه شوهرش مخارج او را نمي دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است، و اگر نان خور كس ديگر نيست در صورتي كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد (49) .

پي نوشت ها:

1) تحريرالوسيلة، ج 1، ص 293- 294، مساله 1 و 2 .

2) استفتاآت، ج 1، ص 328، سؤال 76 .

3) همان، ج 1، ص 333، سؤال 90 .

4) همان، ج 1، ص 318، سؤال 45 .

5) همان، ج 1، ص 317، سؤال 44 .

6) همان، ج 1، ص 333، سؤال 88 .

7) توضيح المسائل، مساله 1728 .

8) همان، مساله 1729 .

9) همان، مساله 1725 .

10) همان، مساله 1726 .

11) استفتاآت، ج 1، ص 326، سؤال 68 .

12) همان، ج 1، ص 332، سؤال 87 .

13) يعني لازم نيست كفاره كسي راكه عمدا روزه نگرفته است بپردازد، اگر چه كفاره مخصوص زني كه به خاطر شيردادن، روزه خود را نگرفته است، در محل خود بيان شده است .

14) همان، ج 1، ص 329، سؤال 79 .

15) با استفاده از توضيح المسائل، مساله 1640 و تحرير الوسيلة، ج 1، ص 293، مساله 1 .

16) توضيح المسائل، مساله 1702 .

17) همان، مساله 507 .

18) همان، مساله 515 .

19) تحرير الوسيلة، ج 1، ص 298، قبل از مساله 1 و العروة الوثقي، ج 2، ص 229، مساله 3 .

20) رساله نوين، عبدالكريم بي آزار شيرازي، ج 1، ص 113 .

21) همان، ج 1، ص 113 .

22) استفتاآت، ج 1، ص 316، سؤال 39 .

23) رساله نوين، ج 1، ص 112 .

24) تحرير الوسيلة، ج 1، ص 59، مساله 6 .

25) توضيح المسائل، مساله 418 .

26) تحرير الوسيلة، ج 1، ص 282، مساله 6 .

27) توضيح المسائل، مساله 419 .

28) توضيح المسائل، مساله 1643 .

29) همان، مساله 417 .

30) با استفاده از توضيح المسائل، مساله 1572 .

31) توضيح المسائل، مساله 1582 .

32) استفتاآت، ج 1، ص 314، سؤال 34 .

33) توضيح المسائل، مساله 1637 .

34) تحرير الوسيلة، ج 1، ص 283، مساله 7 .

35) توضيح المسائل، مساله 1638 .

36) همان، مساله 1639 .

37) همان، مساله 1640 .

38) همان، مساله 1641 .

39) همان، مساله 1642 .

40) همان، مساله 1675 .

41) همان، مساله 1664 .

42) همان، مساله 636 .

43) استفتاآت، ج 1، ص 326، سؤال 67 .

44) با استفاده از توضيح المسائل، مساله 1398 و 1712 و العروة الوثقي، ج 1، ص 756 .

45) توضيح المسائل، مساله 1740 و تحرير الوسيلة، ج 1، ص 304 و العروة الوثقي، ج 2، ص 243 .

46) توضيح المسائل، مساله 1741 .

47) با استفاده از توضيح المسائل، مساله 1749 .

48) همان، مساله 1657 .

49) توضيح المسائل، مساله 2008 .

دسته ها : روزه

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد



پديد آورنده : سيد مجتبي حسيني ، صفحه 31

حيض

حيض در اصل به معناي سيل و جاري شدن است و حوض را به اين جهت حوض گويند كه آب به سوي آن جريان پيدا مي كند و برخي گفته اند كه حيض به معناي خارج شدن آب قرمز از درختي به نام سمره است و در اصطلاح، حيض، خوني است كه به طور معمول، هر ماه به مدت چند روز از رحم زنان - به خاطر تأثير هورمون هاي تخمدان - خارج مي شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذاي جنين قرار مي گيرد. اين خون ريزي، از سن بلوغ تا سن يائسگي زن انجام مي گيرد. از حيض به قاعدگي، رگل، عادت ماهانه، پريود و بي نماز شدن هم تعبير مي شود و زن را در اين حالت، حائض مي گويند. خداوند متعال در آيه 222 از سوره بقره به طور مختصر درباره آن سخن گفته است. فقيهان براي خون حيض، نشانه ها و شرايطي بيان كرده اند. نشانه هاي آن به طور غالب، آن است كه غليظ، گرم، به رنگ تيره ( سياهي مايل به سرخ) يا سرخ، همراه فشار و كمي سوزش مي باشد و شرايط آن عبارتند از بلوغ، مشاهده پيش از سن يائسگي، نبودن كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز، پي در پي بودن سه روز اول، استمرار خون در تمام سه روز و فاصله شدن دست كم ده روز بين دو حيض.

استحاضه

استحاضه از ماده حيض گرفته شده است و در اصطلاح، يكي از خون هايي است كه از رحم زن خارج مي شود و زن را در اين هنگام، مستحاضه مي گويند. هر خوني كه غير از حيض، نفاس، زخم، دمل و مانند آن باشد، خون استحاضه است. نشانه هاي آن به طور غالب اين است كه رقيق، سرد، به رنگ زرد ( سياهي مايل به سرخ) يا سرخ، بدون فشار و سوزش است. خون استحاضه هيچ شرطي ندارد و مانند خون حيض نيست.

استحاضه قليله

استحاضه قليله آن است كه هرگاه زن، پنبه را داخل كند، خون، ظاهرش را آلوده كند؛ ولي در پنبه فرو نرود. مستحاضه قليله، سه وظيفه دارد:

1. براي هر نماز (در صورت خون ديدن)، يك وضو بگيرد؛ به عنوان مثال، براي نماز ظهر، يك وضو و براي نماز عصر، وضوي ديگري بگيرد.

2. براي هر نماز، بنابر احتياط واجب، پنبه (نوار بهداشتي) را عوض كند.

3. ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده، تطهير كند.

استحاضه متوسطه

استحاضه متوسطه آن است كه هرگاه زن، پنبه را داخل كند، خون، در پنبه فرو رفته، از طرف ديگر ظاهر شود؛ ولي به دستمال و مانند آن كه به طور معمول خانم ها براي جلوگيري از خون مي بندند، نرسد. برخي از فقيهان، استحاضه متوسطه را نپذيرفته اند و گفته اند كه استحاضه دو قسم دارد: قليله و كثيره و استحاضه متوسطه را به استحاضه قليله ملحق مي كنند. مستحاضه متوسطه چهار وظيفه دارد كه عبارتند از:

1. براي هر نماز، پنبه (نوار بهداشتي) را عوض كند.

2. ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده، تطهير كند.

3. براي هر نماز، يك وضو بگيرد؛ به عنوان مثال، براي نماز ظهر، يك وضو و براي نماز عصر، وضوي ديگري بگيرد.

4. در هر شبانه روز، يك غسل پيش از نماز صبح به جا آورد؛ بدين ترتيب كه اگر پيش از نماز صبح، خون استحاضه متوسطه ديده، بايد براي نماز صبح غسل كند تا صبح ديگر و اگر اين حالت پيش از نماز ديگر (مانند ظهر و عصر يا مغرب و عشا) برايش پيش آيد، بايد براي آن نماز، غسل كند؛ ولي از فرداي آن روز، اگر به همان حالت متوسطه باقي بماند، بايد پيش از هر نماز صبح، غسل كند.

استحاضه كثيره

استحاضه كثيره آن است كه هرگاه زن، پنبه را داخل كند، خون، پنبه را فرا گرفته، به دستمال و مانند آن برسد. مستحاضه كثيره، چند وظيفه دارد:

1. براي هر نماز، پنبه (نوار بهداشتي) را عوض كند.

2. ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده، تطهير كند.

3. براي هر نماز، يك وضو بگيرد؛ به عنوان مثال، براي نماز ظهر، يك وضو و براي نماز عصر، وضوي ديگري بگيرد.

4. انجام يك غسل پيش از نماز صبح و يكي پيش از نماز ظهر و عصر (اگر با هم بخواند) و يكي هم پيش از نماز مغرب و عشا (اگر با هم بخواند).

5. اگر ميان نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر و نماز عشا دوباره غسل كند.1

عادت عدديه

زني كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سر هم، به يك اندازه باشد، ولي وقت خون ديدن او يكي نباشد، چنين زني داراي عادت عدديه است؛ مانند اين كه در ماه اول، از روز اول تا هفتم و در ماه دوم، از روز دهم تا هفدهم، خون ببيند كه در اين صورت، عادت او، هفت روز است.

عادت وقتيه

زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون ببيند، ولي شماره روزهايي كه در هر دو ماه خون ديده، به يك اندازه نباشد، چنين زني داراي عادت وقتيه است؛ مانند اين كه در ماه اول، از روز هفتم و در ماه دوم، از اول تا روز هشتم، خون ببيند كه در اين صورت بايد عادت خود را روز اول ماه قرار دهد.

عادت وقتيه و عدديه

زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون ببيند و شماره روزهايي كه در هر دو ماه خون ديده، به يك اندازه باشد، چنين زني داراي عادت وقتيه و عدديه است؛ مانند اين كه دو ماه پي در پي، از اول ماه تا روز هفتم، خون ببيند كه در اين صورت، عادت او هفت روز است.

مبتدئه

مبتدئه، به معناي آغاز كننده، به زني گفته مي شود كه براي نخستين بار خون حيض مي بيند؛ خواه دختر باشد يا زن.2

مضطربه

مضطربه، به معناي زن مردد، آشفته و پريشان است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه چند ماه خون ديده، ولي از نظر وقت يا عدد، عادت معيني پيدا نكرده است و يا اگر عادتي هم داشته، عادتش از بين رفته و عادت ديگري پيدا نكرده است.

ناسيه

ناسيه، از ماده نسيان، به معناي زن فراموشكار است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه عادت خود را فراموش كرده است. چنين كسي اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي را كه نشانه حيض را دارد - تا ده روز - حيض قرار دهد و بقيه را استحاضه و اگر نتواند از راه نشانه هاي حيض، تشخيص دهد، بايد سه يا شش يا هفت روز اول را (بنابر اختلاف ديدگاه مراجع تقليد) حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

يائسه

يائسه، از ماده يأس، به معناي زن مأيوس و نااميد است و در اصطلاح، به زني گفته مي شود كه سنش، به حدي رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمي بيند و اگر خوني ببيند، خون حيض محسوب نمي شود. زن به طور قطعي، پس از تمام شدن شصت سال (قمري)، يائسه و كمتر از پنجاه سال (قمري)، غير يائسه است و بين پنجاه تا شصت سال، ميان مراجع تقليد اختلاف نظر وجود دارد. نظر اكثر فقيهان اين است كه زن سيده، با تمام شدن شصت سال و زن غيرسيده، با تمام شدن پنجاه سال قمري، يائسه مي گردد.

نفاس

نفاس، از ماده نفس گرفته شده است. نفس، چندين معنا دارد كه يكي از آنها به معناي خون است. نفاس در اصطلاح، به خوني گفته مي شود كه پس از زايمان، از رحم زن خارج مي شود و زن را در اين هنگام، نفساء مي گويند. آغاز خون نفاس، از زماني است كه اولين جزء بچه از شكم بيرون مي آيد. بنابراين، خوني كه پيش از آن ديده مي شود، خون نفاس محسوب نمي شود و حداقل آن، يك لحظه و حداكثر آن ده روز است. زن پس از پاك شدن، بايد غسل نفاس به جاي آورد. در بين برخي عوام مشهور است كه زني كه تازه زايمان كرده، بايد روز چهلم، غسل (چله) انجام دهد كه اين سخن، هيچ ارزش و اعتباري ندارد.

1. توضيح المسائل مراجع، م 396؛ آية الله وحيد، توضيح المسائل، م 402؛ دفتر آية الله خامنه اي.

2. توضيح المسائل مراجع، م 496.

از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد





پرسش:
عادت ماهانه چيست؟
پايگاه حوزه، شماره 1- 16465،
پاسخ:

حيض، خوني است كه به طور معمول، هر ماه به مدت چند روز از رحم زنان - به خاطر تأثير هورمون هاي تخمدان - خارج مي شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذاي جنين قرار مي گيرد. اين خون ريزي، از سن بلوغ تا سن يائسگي زن انجام مي گيرد. از حيض به قاعدگي، رگل، عادت ماهانه، پريود و بي نماز شدن هم تعبير مي شود و زن را در اين حالت، حائض مي گويند.

X