از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

منابع مقاله:

ترجمه تفسير الميزان جلد 19 ، علامه طباطبايي ؛

سوره طلاق مدني است و دوازده آيه دارد

بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا (1)فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف و اشهدوا ذوي عدل منكم و اقيموا الشهادة لله ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر و من يتق الله يجعل له مخرجا (2)و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي ء قدرا (3)و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر و اللائي لم يحضن و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن و من يتق الله يجعل له من امره يسرا (4)ذلك امر الله انزله اليكم و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا (5)اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم و لا تضآروهن لتضيقوا عليهن و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان ارضعن لكم فآتوهن اجورهن و اتمروا بينكم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخري(6)لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها سيجعل الله بعد عسر يسرا (7)

صفحه : 523

ترجمه آيات

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.اي نبي اسلام!توو امتت وقتي زنان را طلاق مي دهيد در زمان عده طلاق دهيد(زماني كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكي نكرده باشند)و حساب عده رانگه داريد و از خدا، پروردگارتان بترسيد، آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد خودشان هم بيرون نشوندمگر اينكه گناهي علني مرتكب شوند كه در اين صورت مي توانيد بيرونشان كنيد.و اينها همه حدود خدااست و كسي كه از حدود خدا تجاوز كند به نفس خود ستم كرده تو چه مي داني شايدخدا بعد از طلاق وقبل از سر آمدن عده حادثه اي پديد آورد و شوهر به همسرش برگردد(1).

پس وقتي به اواخر عده رسيدند يا اين است كه به خوبي و خوشي آنان را نگاه مي داريد و يا به خوبي و خوشي از آنان جدا مي شويد و در هر حال دو نفر از مردم خود راكه معروف به عدالت باشند شاهدبگيريد و شاهد هم براي خدا اقامه شهادت كند، اينها كه به شما گفته شد اندرزهايي است كه افرادي ازآن موعظه مي شوند كه به خدا و روز جزا ايمان دارند و كسي كه از خدا بترسد خدا برايش راه نجاتي ازگرفتاريها قرار مي دهد(2).

و از مسيري كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش مي دهدو كسي كه بر خدا توكل كند خدا همه كاره اش مي شود كه خدادستور خود را به انجام مي رساند و خدا براي هر چيزي اندازه اي قرار داده(3).

و از زنان شما آن زناني كه حيض نمي بينند اگر به شك افتاديد كه از پيري است و يا به خاطرعارضه اي است كه عده طلاقشان سه ماه است.و همچنين آنهايي كه ازاول حيض نديدند.و اما زنان آبستن عده طلاقشان اين است كه فرزند خود را بزايند.و هر كس از خدا بترسد خدا امور دنيا و آخرتش راآسان مي سازد(4).

اين امر خدا است كه خدا آن را به سويتان نازل كرده وكسي كه از خدا بترسد خدا گناهانش راتكفير و اجرش را عظيم مي كند(5).

زنان طلاقي خود را در همان منزلي كه بر حسب توانايي خود مي نشينيدسكني دهيد و به ايشان به منظور تنگنا نهادن ضرر نرسانيد و اگر داراي حملند نفقه شان را بدهيد تا حمل خود را بزايند حال اگر بچه شما را شير دادند اجرتشان را بدهيد و با يكديگر به خوبي و خوشي مشورت كنيد و اگر در باره اجرت سخت گيري كرديد زني ديگر آن كودك را شير دهد(6).

و بايد مرد توانگر بقدر توانگريش و مرد فقير بقدر توانائيش و خلاصه هر كس از آنچه خدايش داده انفاق كند كه خدا هيچ كس را تكليف نمي كند مگر به مقدار قدرتي كه به او داده و خدا بعد از هر سختي

صفحه : 524

گشايشي قرار مي دهد(7).

بيان آيات بيان آيات راجع به حكم طلاق، عده، رجوع و...

اين سوره مشتمل بر بيان كلياتي از احكام طلاق است، وبه دنبال آن مقداري اندرز وتهديد و بشارت، و اين سوره به شهادت سياقش در مدينه نازل شده.

يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصواالعدة...در آغاز سوره نخست خطاب را متوجه رسول خدا(ص) مي كند، چون او است كه به سوي امت فرستاده شده و پيشواي امت است، پس مي شود مطالب مربوطبه همه امت را به شخص او خطاب كرد، و اين گونه خطابهادر استعمال شايع است، خطابي است مخصوص بزرگ قوم، و مقدم بر همه آنان، ولي منظور عموم پيروان و زيردستان او است، پس ديگر وجه و دليلي ندارد كه مثل بعضي از مفسرين بگوييم تقدير آيهيا ايها النبي قل لامتك اذا طلقتم النساءاست، يعني اي پيامبر به امتت بگو كه وقتي زنان را طلاق داديدچنين و چنان كنيد.

و معناي اينكه فرموده: و چون زنان را طلاق داديد باعده طلاق دهيداين است كه چون خواستيد طلاق بدهيد و نزديك شد اين كار را انجام دهيد چنين و چنان كنيد، چون معناندارد كه بعد از طلاق دادن دوباره طلاق دهند، پس در حقيقت اين تعبير نظير تعبير در آيه زيراست كه مي فرمايد: اذا قمتم الي الصلوة فاغسلوا (1) ، يعني چون خواستيد به نماز بايستيدچنين كنيد.

وعدهعبارت از اين است كه زن در آن مدت از ازدواج جديد،خودداري كند، تاآن مدت كه شرع معين كرده تمام شود، و مراد ازطلاق دادن براي عدهطلاق دادن براي زمان عده است، به طوري كه زمان عده را از روز وقوع طلاق حساب كنند، و اين بدين صورت مي شود كه طلاق در طهري واقع شود كه در آن طهر عمل جنسي انجام نشده باشد، از آن تاريخ حساب عده را نگه مي دارد تا سه بار حيض ديدن و پاك شدن، كه بعد از آن مي تواند شوهركند.

و احصوا العدة - يعني عدد حيض ها و پاك شدنها را كه معيار عده است بشماريد و

............................................ (1)وچون به نماز ايستاديد دست و صورت خود را بشوييد.سوره مائده، آيه 6.

صفحه : 525

حسابش را داشته باشيد.و منظور از اين دستور نگه داري زن است، چون زن در اين مدت حق نفقه و سكني را دارد، و همسرش بايد مخارجش را بدهد، و نمي توانداز خانه بيرونش كند، البته حقي هم شوهر به او دارد، و آن اين است كه مي تواند به طلاق خود رجوع نموده، زندگي با او را از سر گيرد.

و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن - ظاهر سياق اين است كه جملهبيرونشان نكنيد،بدل باشد از جملهاز خدا پروردگارتان بترسيدو خاصيت اين بدل آوردن تاكيدنهي درجملهبيرونشان نكنيداست، و منظور ازمن بيوتهن - از خانه هايشانهمان خانه هايي است كه زنان قبل از طلاق در آن سكني داشتند، و به همين جهت فرموده: خانه هايشانبا اينكه خانه مال شوهر است.

و جملهو لا يخرجننهي از بيرون رفتن خود زنان از خانه است،همچنان كه جمله قبلي نهي شوهران بود از بيرون كردن آنان.

الاان ياتين بفاحشة مبينة - يعني مگر آنكه گناهي ظاهر و فاش از قبيل زنا و ياناسزا و يا اذيت اهل خانه مرتكب شوند، همچنان كه در روايات وارده از ائمه اهل بيت(ع)وارد شده كهفاحشهعبارت از گناهان مذكور است.

و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه- يعني هر كس از احكامي كه براي طلاق ذكر شده كه حدود خدا است تجاوز كند، چنين و چنان مي شود، آري تمامي احكام الهي حدود اعمال بندگان است، و كسي كه از آن احكام تجاوز كند در حقيقت ازحدود خدا تجاوز كرده و آن را رعايت ننموده، و كسي كه چنين كند يعني نافرماني پروردگارخود كند، به خود ستم كرده است.

لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا - يعني تو نمي داني،چه بسا خداي تعالي بعد از اين امري پديد آورد، يعني امري كه وضع اين زن و شوهر را عوض كند،و راي شوهر درطلاق همسرش عوض شده، به آشتي با وي متمايل گردد، چون زمام دلها به دست خداست،ممكن است محبت همسرش در دلش پيدا شود، و به زندگي قبلي خود برگردد.

فاذابلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف...و اليوم الاخرمراد ازبلوغ اجل زناناين است كه به آخر زمان عده نزديك و مشرف شوند، نه اينكه به كلي عده شان سر آيد، چون اگر عده سر بيايد ديگر جملهفامسكوهنمعنا نخواهدداشت، زيرا منظور از اين جمله همان رجوع است كه بعد از عده ديگر رجوعي نيست و منظور ازجملهفارقوهن اين است كه در اين چند روزه آخر عده رجوع نكند، تا عده سر آيد و جدايي به

صفحه : 526

كلي حاصل گردد.

معناي جملات آيه شريفه: و من يتق الله يجعل له مخرجا...با توجه به سياق و موضع آن و مراد از اينكه فرمود: امساك و نگهداري زن به طور معروف باشد، اين است كه اگر شوهر خواست برگردد، و از جدايي با زن صرفنظر كند، بايد كه از آن به بعد با او نيكوكاري نموده، حقوقي را كه خدا براي زن بر مرد واجب كرده رعايت نمايد.و مراد ازمفارقت به نحومعروف هم اين است كه حقوق شرعيه زن را احترام بگذارد.پس تقدير كلام چنين مي شودفامسكوهن بمعروف من الشرع او فارقوهن بمعروف من الشرع.

و اشهدوا ذوي عدل منكم - يعني دو نفر مرد عادل از خودتان شاهد بر طلاق بگيريد.و توضيح معناي عدالت در تفسير سوره بقره گذشت.

و اقيموا الشهادة لله - توضيح اين جمله نيز در سوره بقره بيان شد.

ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر - كلمهذلكاشاره به مطالب قبل است، مي فرمايد: اين امر به تقوا و پرهيز از خدا، و اقامه شهادت براي خدا، و اين نهي ازتعدي در باره حدود الهي كه گفتيم چنين و چنان است.ممكن هم هست بگوييم اشاره است به همه مطالب گذشته،چه احكامي كه بيان شد، و چه امر به تقوي و به اخلاص در شهادت ونهي از تعدي در حدود خدا، مي فرمايد: همه اينها مطالبي است كه مؤمنين به وسيله آنها موعظه مي شوند، به حق ركون نموده از باطل دل كنده مي شوند، و اين تعبيردر عين حال اشاره اي هم به اين معنا دارد كه اعراض از اين احكام، و يا تغيير دادن آن خارج شدن از ايمان است.

و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب...قدرامي فرمايد:و من يتق اللهو هر كس از محرمات الهي به خاطر خدا و ترس از اوبپرهيزد، و حدود اورا نشكند، و حرمت شرايعش را هتك ننموده، به آن عمل كنديجعل له مخرجاخداي تعالي برايش راه نجاتي ازتنگناي مشكلات زندگي فراهم مي كند، چون شريعت او فطري است، و خداي تعالي بشر را به وسيله آن شرايع به چيزي دعوت مي كند كه فطرت خود او اقتضاي آن را دارد، و حاجت فطرتش را بر مي آورد، و سعادت دنيايي وآخرتيش را تامين مي كند،و از همسر و مال و هر چيز ديگري كه مايه خوشي زندگي او وپاكي حياتش باشد، از راهي كه خود او احتمالش را هم ندهد و توقعش را نداشته باشد روزي مي فرمايد، پس مؤمن اين ترس را به خود راه ندهد كه اگر از خدا بترسدو حدود او را محترم بشمارد و به اين جهت از آن محرمات كام نگيرد، خوشي زندگيش تامين نشود، و به تنگي معيشت دچار گردد، نه، اينطور نيست، براي اينكه رزق از ناحيه خداي تعالي مانت شده وخدا قادر است كه از عهده ضمانت خود بر آيد.

صفحه : 527

ومن يتوكل علي الله - و كسي كه بر خدا توكل كند، از نفس وهواهاي آن، وفرمانهايي كه مي دهد، خود را كنار بكشد و اراده خداي سبحان را بر اراده خود مقدم بدارد، وعملي را كه خدا از او مي خواهد بر عملي كه خودش دوست دارد ترجيح بدهد، و به عبارتي ديگر به دين خدا متدين شود و به احكام او عمل كند.

فهو حسبه - چنين كسي خدا كافي و كفيل او خواهد بود، وآن وقت آنچه را كه اوآرزو كند، خداي تعالي هم همان را برايش مي خواهد، البته آنچه را كه او به مقتضاي فطرتش مايه خوشي زندگي و سعادت خود تشخيص مي دهد، نه آنچه را كه واهمه كاذبش سعادت وخوشي مي داند.

و اينكه فرمود: خدا كافي و كفيل او است، علتش اين است كه خداي تعالي آخرين سبب است، كه تمامي سبب ها بدو منتهي مي شود، در نتيجه وقتي او چيزي را اراده كند بجامي آورد و به خواسته خود مي رسد، بدون اينكه اراده اش دگرگوني پذيرد، او است كه مي گويد: ما يبدل القول لدي (1) ، و چيزي بين او و خواسته اش حائل نمي گردد، چون اواست كه مي گويد: و الله يحكم لا معقب لحكمه (2) ،و اما ساير اسباب كه انسانها در رفع حوائج خود متوسل بدانها مي شوند، سببيت خود را از ناحيه خدا مالكند، و آن مقداررا مالكندكه او به آنها داده، و هر صاحب قدرتي آن مقدار قدرت دارد كه به آن داده، در نتيجه در مقام فعل آن مقدار مي تواند عمل كند كه او اجازه اش داده باشد.

پس تنها خدا براي هر كس كه بر او توكل كند كافي است، و هيچ سبب ديگر چنين نيست، ان الله بالغ امرهخدا به هر چه بخواهدمي رسد، او است كه فرموده: انما امره اذااراد شيئا ان يقول له كن فيكون (3) ، و نيز فرموده: قد جعل الله لكل شي ء قدراپس هيچ چيز نيست مگر آنكه قدري معين و حدي محدود دارد، و خداي سبحان موجودي است كه هيچ حدي او را تحديد نمي كند،و هيچ چيزي به او احاطه نمي يابد، و او خودش محيط به هر چيزاست.

اين معناي آيه بود، از نظر اينكه در بين آيات طلاق واقع شده و با مورد طلاق منطبق مي شود، و اما اگر از سياق و مورد صرفنظر كنيم، و اطلاق خود آيه را در نظر بگيريم، جملهو

............................................ (1)نزد من سخن دگرگونه نمي شود.سوره ق، آيه 29. (2)خداي تعالي حكم مي كند، و چيزي نمي تواند حكمش را عقب اندازد.سوره رعد، آيه 41. (3)امر او هنگامي كه چيزي را اراده كرده باشد تنها اين است كه بگويد باش و آن چيز موجودشود.سوره يس، آيه 82.

صفحه : 528

شرح مفاد آيه كريمه فوق من يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسباين مفاد را به دست مي دهد كه هركس از خدا بترسد و به حقيقت معناي كلمه پروا داشته باشد - كه البته چنين تقوايي حاصل نمي شود مگر با معرفت نسبت به خدا و اسما و صفات او - و سپس به خاطر رعايت جانب اواز محرمات و ترك واجبات - كه لازمه آن اين است كه اراده نكند مگر فعل و تركي را كه اواراده كرده باشد، و لازمه اين هم آن است كه اراده اش در اراده خداي تعالي مستهلك شده باشد - چنين كسي هيچ عملي انجام نمي دهد مگر از اراده اي از خدا.

لازمه اين نيز آن است كه خود را و متعلقات خود از مشخصات وافعالش را ملك خداي تعالي بداند، آن هم ملك طلق او، و او را مالك علي الاطلاق خود بداند، مالكي كه به هر نحو بخواهد مي تواند در ملكش تصرف كند، و اين ملكيت همان ولايت خدايي است كه خدا با آن ولايت متولي امر بنده اش مي باشد، پس براي بنده از ملك حقيقي چيزي باقي نمي ماند مگر آنچه كه خداي سبحان تمليكش كرده باشد،تازه همان را هم كه او دارد باز به ملكيت خدا باقي است، و ملك همه اش از خداي عز و جل است.

اينجاست كه خداي تعالي چنين بنده اي را به حكمو يجعل له مخرجااز تنگناي وهم و زندان شرك نجات مي دهد، ديگر به اسباب ظاهري دلبسته نيست و به حكمو يرزقه من حيث لا يحتسباز جايي كه او احتمالش را هم ندهد رزق مادي و معنويش را فراهم مي كند، اما رزق ماديش رابدون پيش بيني خود او مي رساند، براي اينكه او قبل از رسيدن به چنين توكلي رزق خود را حاصل دسترنج خودو اثر اسباب ظاهري مي دانست، همان اسبابي كه دل به آن بسته بود، و از آن اسباب هم كه بسيار زيادند جز به اندكي اطلاع نداشت، و مثلش مثل كسي بود كه در شبي بس ظلماني نور بسيار ضعيفي پيش پايش را روشن كرده باشد،و ازماوراي آن فضاي اندك بي خبر باشد، و ليكن خداي سبحان از همه اسباب خبر دارد، و اواست كه اسباب و مسببات راپشت سر هم مي چيند، و هر طوري كه بخواهد نظام مي بخشد، وبه هر يك از آن اسباب بخواهداجازه تاثير مي دهد تاثيري كه خود بنده چنان تاثيري براي آن سراغ نداشته.

و اما رزق معنويش را - كه رزق حقيقي هم همانست، چون مايه حيات جان انساني است، و رزقي است فنا ناپذير - بدون پيش بيني خود او مي رساند، دليلش اين است كه انسان نه از چنين رزقي آگهي دارد و نه مي داند كه از چه راهي به وي مي رسد.

و كوتاه سخن اينكه: خداي سبحان كه ولي و عهده دارسرپرستي بنده متوكل خويش است، او را از پرتگاه هلاكت بيرون مي كشد، و از طريقي كه خود او پيش بيني آن را

صفحه : 529

نمي كند، روزي مي دهد، و چنين بنده اي به خاطر اينكه بر خداي تعالي توكل كرده، و همه امور خود را به او واگذار نموده، هيچ چيز از كمال و از نعمت هايي را كه قدرت به دست آوردن آن را در خود مي بيند از دست نمي دهد، خلاصه آنچه را كه اميدوار بود به وسيله سعي وكوشش خود به دست آورد همان را خداي تعالي برايش فراهم مي كند، براي اينكه او به وي توكل كرد، و كسي كه بر خدا توكل كند،خدا همه كاره او مي شود، و هيچ سبب از اسباب ظاهري اينطور نيست، براي اينكه هر سببي را كه در نظر بگيري يكبار كارگر مي افتدبار ديگرنمي افتد، ولي خداي تعالي اين طور نيست، ان الله بالغ امره، چون خدا به كار خودمي رسد و تمامي امور درحيطه قدرت خداي تعالي استقد جعل الله لكل شي ء قدراووقتي حدود و اندازه هر موجودي را خداي تعالي معين مي كند، بنده متوكل هم يكي ازموجودات است، او نيز از تحت قدرت خدا خارج نيست، پس اندازه ها و حدود او نيز به دست خدا است.

و چنين مقامي تنها نصيب صالحين از اولياي اين امت مي شود،و اما افراد پايين تريعني افراد متوسط از اهل تقوي كه درجات پايين تري از حيث معرفت و عمل دارند،از موهبت ولايت خدايي هم آن مقداري برخوردارند كه با اخلاص ايمان و اعمال صالحشان مطابقت دارد، و چنان نيست كه هيچ بهره اي از اين موهبت نداشته باشند، چگونه محروم باشند با اينكه خداي عز و جل فرموده: و الله ولي المؤمنين(1) و جاي ديگربه طور مطلق فرموده: و الله ولي المتقين (2).

آري همين كه به دين حق متدين هستند، و اين سنت حيات را پذيرفته، ورود وخروجشان در امور ناشي از اراده خداي تعالي است، خود تقوي الله و توكل بر او است، براي اينكه اين گونه افراد مؤمن و متقي اراده خداي تعالي را در جاي اراده خودشان قرار داده اند، درنتيجه به همان مقدار از سعادت زندگي برخوردار مي شوند، و خداي تعالي برايشان از هرناملايمي مخرجي قرار مي دهد، و از جايي كه خود آنان به فكرشان نرسد روزيشان مي دهد، وپروردگارشان كافي ايشان است، و او به كار خود مي رسد و اراده خود را به كرسي مي نشاند، و چگونه چنين نباشد با اينكه او است كه براي هر چيزي قدر و مقداري معين كرده است.

و اين مؤمنين از محروميت از سعادت هم آن مقدار سهم دارند كه شرك در ايمان و

............................................ (1)و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است.سوره آل عمران، آيه 68. (2)خداوند يار و ياور پرهيزكاران است، سوره جاثيه، آيه 19.

صفحه : 530

مدت عده طلاق عملشان رخنه كرده باشد، و رخنه هم مي كند،چون همانطور كه در بالا گفتيم غير از صالحان از اولياي خدا،آنها كه از رتبه پايين ترند از شرك خالي نيستند، همچنان كه فرمود:و مايؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون(1) و از سوي ديگر به طورمطلق فرموده: ان الله لا يغفر ان يشرك به (2).

و نيز فرموده: واني لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا (3) ، يعني هر كسي كه ازشرك توبه كند، و باز به طور مطلق فرموده: و استغفروا الله ان الله غفور رحيم (4).

پس مؤمن به هيچ درجه از درجات ولايت الله بالا نمي رودمگر با توبه از شرك خفي كه هر مرحله از آن پايين تر از درجه ولايت آن مرحله است.

آيه مورد بحث از آيات برجسته قرآن است، و مفسرين در باره جمله جمله آن سخناني پراكنده دارند، كه از نقلش صرفنظر مي كنيم.

و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلثة اشهر...كلمهارتيابكه مصدر فعلارتبتماست به معناي شك و ترديد، و در خصوص آيه منظور شك در يائسه شدن است، چون ممكن است زني حيض نبيند، ولي شك داشته باشدكه حيض نديدنش به خاطركبر سن است، يا به خاطر عارضه اي مزاجي است.پس معناي آيه اين است كه آن زناني كه از حيض يائسه مي شوند، اگر درعلت يائسه شدنشان شك داشتيد كه آيا به خاطر رسيدن به حد يائسگي است، يا به خاطر عارضه مزاجي است در صورتي كه طلاقشان داديد بايد سه ماه عده نگه بدارند.

واللائي لم يحضن - اين جمله عطف است بر جملهو اللائي يئسن...، ومعنايش اين است كه زناني كه در سن حيض ديدن حيض نديدند نيز عده طلاقشان سه ماه است.

و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن - يعني منتهاي زمان عده زناني كه آبستن هستند و طلاق گرفته اند، روزي است كه وضع حمل كرده باشند.

و من يتق الله يجعل له من امره يسرا - يعني كسي كه از خدا بترسد، خداي تعالي

............................................ (1)بيشترشان به خداايمان نمي آورند، مگر آنكه در عين حال مشركند.سوره يوسف، آيه 106. (2)خدااين گناه را كه به وي شرك بورزند نمي آمرزد.سوره نساء، آيه 48. (3)و من به طور قطع آمرزنده هر كسي هستم كه توبه كند، و ايمان آورده عمل صالح انجام دهد.

سوره طه، آيه 82. (4)ازخدا طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است.سوره مزمل، آيه 20.

صفحه : 531

برايش آساني قرار مي دهد، يعني شدايد و مشقت هايي را كه برايش پيش مي آيد آسان مي سازد.و بعضي(1) گفته اند: معنايش اين است كه امور دنيا و آخرت را برايش آسان نموده، يافرجي دنيايي برايش مي فرستد، و يا عوضي آخرتي به او مي دهد.

ذلك امر الله انزله اليكم...يعني آنچه خداي تعالي در آيات قبلي بيان كرد احكامي است كه او به سوي شمانازل كرد، و در اينكه فرمود: و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرادلالتي هست براينكه پيروي اوامر خدا خود مرحله اي است از تقوي، مانند اجتناب از محرمات كه آن هم مرحله اي ديگر از تقوي است، و شايد اين دلالت براي آن باشد كه امتثال اوامر هم ملازم بااجتناب از حرام است، و آن حرام عبارت است از ترك امتثال.

ومعنايتكفير سيئاتپوشاندن آن به وسيله مغفرت است، و مرادازسيئاتگناهان صغيره است، در نتيجه تقوي تنها براي گناهان كبيره باقي مي ماند، و مجموع جملهو من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرادر معناي آيه شريفه زير مي باشد كه فرموده: ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلاكريما (2) ، و از اين دو آيه شريفه بر مي آيد كه مراد معصوم(ع)هم كه در تعريف تقوي فرمود: عبارت است ازورع از محارم خداهمان گناهان كبيره است.

و نيز بر مي آيد كه مخالفت با احكامي كه خداي تعالي درباره طلاق و عده نازل فرموده از گناهان كبيره است چون تقوايي كه در آيه شريفه ذكر شده مشتمل بر مسائل مذكورنيز مي شود، و ممكن نيست كه مسائل خود آيه را شامل نگردد، پس مخالفت مذكورجزوسيئات قابل تكفير نيست، و گرنه نظم و معناي آيه مختل مي شود.

اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم...راغب در مفردات مي گويد:كلمهمن وجدكمبه معناي تمكن و مقدار توانگريتان است،چون غني راوجدانوجدةمي خوانند،و بعضي قرائت كلمهوجدرا هم به فتحه واو حكايت كرده اند هم به ضمه و هم به كسره (3).

ضميرهنبه مطلقات،يعني زنان طلاقي بر مي گردد، و اين معنا را سياق تاييد

............................................ (1)مجمع البيان، ج 10، ص 307. (2)اگر از گناهان بزرگ آنچه از آن نهي شده ايداجتناب بورزيد، ما گناهان(كوچك)تان راتكفير مي كنيم، و در مدخلي آبرومند داخلتان مي كنيم.سوره نساء، آيه 31. (3)مفردات راغب، مادهوجد.

صفحه : 532

مي كند.تكليف بچه شير خوار زن مطلقه و معناي آيه اين است كه زناني را كه طلاق داده ايد بايد در همان مسكن كه خودتان ساكنيد سكني بدهيد، البته هر كس به مقدار وجدش، آن كس كه توانگر است به قدرتوانگريش، و آنكه فقير است باز به مقدار توانائيش.

ولا تضاروهن لتضيقوا عليهن - يعني حق نداريد ضرري متوجه آنان كنيد تا ماندن در آن سكني برايشان دشوار شود، و از نظر لباس و نفقه در مضيقه شان قرار دهيد.

و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن- معناي اين قسمت از آيه روشن است، مي فرمايد: اگر زنان طلاقي حامله باشند، بايد نفقه آنان را بدهيد تا فرزند خود رابزايند.

فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن - يعني اگر حاضرشدند نوزاد خود را شير دهند، بر شما است كه اجرت شير دادنشان را بدهيد، چون اجرت رضاعت در حقيقت نفقه فرزنداست، كه به گردن پدر است.

و اتمروابينكم بمعروف - ائتماركه فعلائتمرواازآن مشتق است، وقتي در مورد چيزي استعمال مي شود، معناي مشورت كردن در باره آن چيز را مي دهد، به طوري كه طرفهاي مشورت به يكديگر امر كنند، و در آيه مورد بحث كه ائتمار به صيغه امر آمده و فرمودهائتمار بكنيد،خطابش به زن و مرد است، مي فرمايد: در باره فرزند خود مشورت كنيد تا به نحوي پسنديده و عادي به توافق برسيد،به طوري كه هيچ يك از شما و فرزندتان متضرر نشويد، نه مرد با دادن اجرت زيادتر از حد معمول متضرر شود، و نه زن با كمتر گرفتن، و نه فرزند باكمتر از دو سال شير خوردن متضرر گردد، و همچنين ضررهاي ديگري كه ممكن است پيش آيد به هيچ يك از شما متوجه نشود.

و ان تعاسرتم فسترضع له اخري - هر چند معناي تحت اللفظي اين جمله اين است كه اگر يكي از شما خواست به طرف ديگر ضرر برساند، و اختلافتان برطرف نگرديد، به زودي زني ديگر غير از مادر طفل او را شير خواهد داد، ولي منظور اين است كه بايد به زودي وقبل از آنكه كودك گرسنه شود، زني ديگر آن كودك را شير دهد.

لينفق ذو سعة من سعتهبايد صاحب سعه از سعه خود انفاق كند.وانفاق از سعه به معناي توسعه دادن درانفاق است، و امر در اين جمله متوجه توانگران است، مي فرمايدمردان توانگر وقتي همسربچه دار خود را طلاق مي دهند، بايد در ايام عده وايام شيرخواري كودكشان، به زندگي مطلقه و كودك خود توسعه دهند.

صفحه : 533

و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله - قدر رزقبه معناي تنگي روزي است، و كلمهايتاءبه معناي عطا كردن است، مي فرمايد: و كسي كه فقير و در تنگناي معيشت است، و نمي تواند به زندگي همسر طلاقي و كودك شيرخوارش توسعه دهد، هر قدر كه مي توانداز مالي كه خداي تعالي به او عطا كرده به ايشان انفاق كند.

لايكلف الله نفسا الا ما اتيها - يعني خداي تعالي هيچ كسي راتكليف ما لايطاق نمي كند، هر كسي را به قدر توانائيش تكليف مي فرمايد، در مساله مورد بحث هم به مردتهي دست تكليف توسعه نكرده است، بنا بر اين، جمله مورد بحث مي خواهد حرج را ازتكاليف الهي كه يكي از آنها انفاق همسر مطلقه است نفي كند.

سيجعل الله بعد عسر يسرا - در اين جمله به اشخاص تهي دست تسليت و دلداري داده، مژده مي دهد كه به زودي خداي عز و جل بعد از تنگدستي و سختي، گشايش و رفاه مي دهد.

بحث روايتي(رواياتي در ذيل آيات طلاق، راجع به احكام طلاق، عده، رجوع و...)

در الدر المنثوراست كه: ابن مردويه از ابي سعيد خدري روايت كرده كه گفت: سوره نساء كوتاه، هفت سال بعد از سوره نسائي كه جنب سوره بقره است نازل گرديد (1).

مؤلف:منظور از سوره نساء كوتاه، همين سوره طلاق است.

و در همان كتاب آمده كه مالك، شافعي، عبد الرزاق، (در كتاب المصنف)، احمد، عبد بن حميد، بخاري، مسلم، ابو داوود، ترمذي، نسائي، ابن ماجه، ابن جرير، ابن منذر،ابو يعلي، ابن مردويه، و بيهقي، (در كتاب سنن خود)همگي از پسر عمر روايت كرده اند كه خود او گفت: همسرخود را در حال حيض طلاق دادم، و جريان را براي رسول خدا(ص)گفتم، حضرت در خشم شد و فرمود: بايد برگردي و او رانگه بداري تا ازحيض پاك شود، و دوباره حيض ببيند و باز پاك شود، آن وقت اگر خواستي طلاقش دهي، يعني در حال طهارتش و قبل از آنكه با او عمل زناشويي انجام دهي طلاق بدهي، اين است آن عده اي كه خداي تعالي در باره اش فرمود: فطلقوهن لعدتهن،آنگاه رسول خدا(ص)آيه را اينطور خواند كه: يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن في قبل

............................................ (1)الدر المنثور، ج 6، ص 236.

صفحه : 534

عدتهن (1).

مؤلف: اينكه آيه رافي قبل عدتهننقل كرده، قرائت خودابن عمر است، و درقرآن كريملعدتهنآمده.

ودر همان كتاب آمده كه ابن منذر، از ابن سيرين نقل كرده كه در باره جملهلعل الله يحدث بعد ذلك امراگفته: اين جمله در باره حفصه دختر عمر نازل شد كه رسول خدا(ص)اورا يكبار طلاق داد، و آيه شريفهيا ايها النبي اذا طلقتم النساء. ..يحدث بعد ذلك امرانازل شد، و به رسول خدا(ص)دستورداد كه به طلاق خود رجوع كند (2).

و در كافي به سند خود از زراره از امام باقر(ع)روايت كرده كه فرمود: هرطلاقي كه بر طبق سنت و يا بر عده نباشد اعتبار ندارد.زراره اضافه كرده كه به امام باقرعرض كردمطلاق سنتوطلاق عدهرا برايم تفسير كن، فرمود: اما طلاق سنت اين است كه مردي كه مي خواهد همسرش را طلاق دهد، او را زير نظر بگيرد تا حيض شود، وسپس از حيض پاك گردد، آنگاه بدون اينكه با او جماع كرده باشديك بار طلاق دهد، و دونفر را هم بر طلاق دادن خود شاهد بگيرد، و سپس زير نظرش داشته باشد تا دو بار خون حيض ببيندو پاك شود، كه اگر براي بار سوم خون ببيند، عده اش تمام شده، و رابطه زوجيت بين آن دو به كلي قطع گرديده،به طوري كه اگر بخواهد دوباره با او ازدواج كند، مثل ساير مردان اجنبي خواستگاري است از خواستگاران، اگر خواست مي تواندبا او ازدواج كند، و اگرنخواست نمي كند، و در آن مدت كه او را زير نظر داشت تا از عده در آيد، نفقه و سكنايش رابايد بدهد، و نيز در آن مدت اگر مرد بميرد، زن(مطلقه در عده اش)از او ارث مي برد، و اگرزن بميرد، مرد از اوارث مي برد، ولي بعد از تمام شدن عده نه ديگر نفقه اي هست، و نه ارثي.

سپس فرمود:و اما طلاق عده كه خداي تعالي در باره اش فرمود: فطلقوهن لعدتهن واحصوا العدة، چنين است كه اگر مردي از شما خواست همسرش را طلاق عده دهد، بايد او رازير نظر بگيرد تا حيض شود، و سپس از حيض در آيد، آنگاه يكبار طلاقش دهد، بدون اينكه بعد از پاك شدن با او جماع كرده باشد، و دو نفر شاهد عادل هم گواه بر طلاق بگيرد، و اگرخواست همان روز يا بعد از چند روز البته قبل از آنكه همسرش حيض ببيند، به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و با او جماع كند، و نزد خود نگه بدارد، تا حيض ببيند، و بعد

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 229.

صفحه : 535

از حيض ديدن و از حيض خارج شدن، يكبار ديگر طلاقش دهد، بدون اينكه با او جماع كرده باشد، و شاهد هم بر طلاق دادنش بگيرد، و باز هر وقت خواست البته تا قبل از حيض ديدن به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و بعد از رجوع با او جماع كند، و نزد خودنگه داري كند، تا براي بار سوم حيض ببيند، و چون از حيض خارج شد، قبل از آنكه با اوجماع كرده باشد طلاقش دهد، و بر طلاق دادنش گواه هم بگيرد، در اين صورت ديگر رابطه زناشويي بين او و همسرش به كلي قطع شده، و ديگر نمي تواند در عده به اورجوع كند، (و يادر خارج عده او را عقد كند)، مگر بعد از آنكه آن زن با مردي ديگر ازدواج بكند، اگر اوطلاقش داد آن وقت مي تواند دوباره عقدش كند.

زراره مي گويد: شخصي پرسيد: اگر زن از كساني باشد كه هيچ خون نمي بيند چه بايد كرد؟فرمود مثل چنين زني را بايد به طلاق سنت طلاق داد (1).

و صاحب قرب الاسناد به سند خود از صفوان روايت كرده كه گفت: من شنيدم ازامام صادق(ع)كه مردي به خدمتش آمد، و اين مساله را پرسيد كه من همسرم رادريك مجلس سه بار طلاق دادم، فرمود اعتبار ندارد، آنگاه فرمود مگر كتاب خدارا نمي خواني كه مي فرمايديا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة.

آنگاه فرمود: آيا نمي بيني كه مي فرمايد: لعل الله يحدث بعدذلك امراو سپس فرمود: هر چيزي كه مخالف كتاب خدا و سنت باشد، بايد به كتاب خدا و سنت برگردانده شود (2).

و درتفسير قمي در معناي جملهلا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشة مبينة، فرموده: اين عمل براي مرد حلال نيست، كه زنش را بعد از آنكه طلاق داد - ودر مدتي كه مي تواند به او رجوع كند - از خانه خود خارج سازد، و بر خود زن نيز حلال نيست كه ازخانه شوهرش بيرون رود، مگر آنكه زن گناهي آشكار مرتكب شود كه در آن صورت مردمي تواند او را بيرون كند.

و كلمهفاحشةبه معناي آن است كه زن نامبرده يا زناكار باشدو يا از خانه شوهرسرقت كند، و يكي هم از مصاديق فاحشه سليطه شدن بر شوهر است، كه اگر زن طلاقي يكي

............................................ (1)كافي، ج 6، ص 65، ح 2. (2)قرب الاسناد، ص 30.

صفحه : 536

چند روايت در باره تقوي، توكل و كفايت خداوند، در ذيل آيه شريفه: ومن يتق الله يجعل له مخرجا...از اين اعمال را مرتكب شود، مرد مي تواند او را از خانه خود خارج سازد (1).

و در كافي به سند خود از وهب بن حفص، از يكي از دو امام صادق و باقر(ع)روايت آورده كه در باره زن طلاقي كه در عده است فرموده: عده اش را درخانه اش نگه مي دارد،و در آن ايام زينت خود را براي شوهرش ظاهر مي سازد، لعل الله يحدث بعد ذلك امراتا شايد خداي تعالي دوباره محبت وي را در دل شوهرش بيفكند، ونفرت و كينه او را از دل شوهرش بيرون سازد (2).

مؤلف: در اين معاني و معاني جمله جمله دوآيه مورد بحث روايات ديگري از ائمه اهل بيت(ع)رسيده است.

و بازدر آن كتاب به سند خود از معاوية بن وهب، از امام صادق(ع)روايت آورده كه فرمود: كسي كه خداي تعالي سه چيز به او داده باشد، از سه چيز ديگرش دريغ نمي دارد:كسي كه توفيق دعايش داده باشند از اجابت دعايش دريغ نمي دارند، و كسي كه توفيق شكرش دادند از زيادتر كردن نعمتش دريغ نمي دارند، و كسي كه نعمت توكلش دادنداز موهبت كفايتش مضايقه نمي كنند.

آنگاه فرمود: آيا كتاب خداي عز و جل را خوانده اي كه مي فرمايد:و من يتوكل علي الله فهو حسبه - كسي كه بر خدا توكل كند او وي را كافي خواهد بود، لئن شكرتم لازيدنكم- به طور قطع اگر شكرگزاري كنيد نعمتتان را زياد مي كنم، وادعوني استجب لكم - بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را (3).

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن مسلم روايت آورده كه گفت: از امام صادق(ع)از كلام خداي عز و جل پرسيدم كه مي فرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجاو يرزقه من حيث لا يحتسب، فرمود: يعني در دنيايش به او اين چنين رزق مي دهد (4).

و در الدر المنثور است كه: عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابي حاتم، از سالم بن ابي الجعد، روايت كرده اند كه گفت: اين آيه، يعني آيهو من يتق الله...در باره مردي از قبيله اشجع نازل شد كه دچار فقر و بلايي شده بود، دشمن پسرش را اسير گرفته بود، نزد رسول خدا(ص)شد، حضرت فرمود: اتق الله و اصبر - از خدا بترس و صبر كنو

............................................ (1)تفسير قمي، ج 2، ص 374. (2)كافي، ج 6، ص 91، ح 10. (3)اصول كافي، ج 2، ص 53، ح 6. (4)نور الثقلين، ج 5، ص 355 به نقل از كافي.

صفحه : 537

پس از چندي پسرش كه اسير شده بود برگشت، خداي تعالي آزادش كرد، به خانواده اش ملحق شد، در بين راه به چند راس بز دست يافته بود، آنها را هم آورده بود، و جريان را به حضوررسول خدا(ص)عرضه داشت، در همين بين خداي تعالي اين آيه را نازل كرد، حضرت فرمود: آن بزها مال خودت باشد (1).

و باز در همان كتاب است كه ابو يعلي و ابو نعيم و ديلمي،از طريق عطاء بن يسار، ازابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)در تفسير آيهومن يتق الله يجعل له مخرجافرمود: يعني از شبهه هاي دنيا و از سكرات مرگ و از شدائد روزقيامت برايش مخرجي قرار مي دهد (2).

و نيز در همان كتاب است كه حاكم(وي حديث را صحيح دانسته)،و ابن مردويه وبيهقي، از ابوذر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)آيهو من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسبرا تلاوت كرد، و آن قدر تكرار كرد تاچرتش گرفت، و آنگاه فرمود: اي ابوذر اگر تمامي مردم به اين آيه تمسك مي كردند، خداهمه شان را كفايت مي كرد (3).

و نيز در همان كتاب آمده كه ابن ابي حاتم و طبراني و خطيب، از عمران بن حصين، روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص)فرمود: كسي كه اميد خودرا از خلق بريد، و همه اميدش را به خدا بست، خدا هر مؤنه از مؤنه هايش را كفايت مي كند، واز جايي كه خود او احتمالش را هم ندهدروزي مي دهد، و كسي كه همه اميدش به دنياباشد، خدا او را به همان دنيا واگذار مي نمايد (4).

و نيز آمده كه: ابن ابي حاتم، از ابن عباس، و او بدون واسطه از رسول خدا(ص)روايت كرده كه فرمود: هر كس دوست مي دارد نيرومندترين مردم باشد، برخداتوكل كند، و هر كس ميل دارد بي نيازترين مردم باشد، بايد به آنچه در ست خدا دارد، اعتمادش بيشتر از آنچه در دست خود دارد بوده باشد، و كسي كه ميل دارد محترم ترين مردم باشد از خدا بترسد (5).

مؤلف: در سابق در ذيل بحث پيرامون همين آيات مورد بحث معنايي براي اين گونه روايات كرديم.

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 232. (3 و 4)الدر المنثور، ج 6، ص 233. (5)الدر المنثور، ج 6، ص 234.

صفحه : 538

و در كافي به سند خود از حلبي، از امام صادق(ع)روايت كرده كه فرمود: عده زني كه حيض نمي بيند، و مستحاضه اي كه خونش قطع نمي شود، سه ماه است، و عده زني كه حيض مي بيند، ولي حيضش منظم نيست، سه نوبت حيض ديدن و پاك شدن است.

حلبي مي گويد: از آن جناب معناي جملهان ارتبتمرا پرسيدم،و عرضه داشتم: منظور از اين شك و ريبه چيست؟فرمود: حيضي كه بيشتر از يك ماه طول بكشد ريبه است، و صاحبش بايد سه ماه عده نگه دارد، نه اينكه معيار را حيض ديدن قرار دهد(تا آخر حديث) (1).

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن قيس از امام ابي جعفر(ع)روايت آورده كه فرمود: عده زن حامله اي كه مطلقه شده وضع حملش است، و بر همسر اواست كه در اين مدت نفقه او را به طور معروف و معمول بدهد تا فرزندش را بزايد (2).

و نيز در آن كتاب به سند خود از ابي الصباح كناني از ابي عبد الله امام صادق(ع)روايت كرده كه گفت: هر گاه مردي همسرش را كه آبستن است طلاق دهد، بايد نفقه او را بپردازد، تا فرزند به دنيا آيد، همين كه فرزندش را زائيد مزد شير دادنش رامي دهد، و نبايد به او ضرر بزند، مگرآنكه زن شيردهي پيدا شود كه مزد كمتري بگيرد، اگرمادر طفل حاضر شد به آن مزد كمتر فرزندش را شير دهد البته او مقدم بر بيگانه است، چون مادر كودك است، لذا تا روزي كه بچه از شير گرفته مي شود مزد مي گيرد و شير مي دهد (3).

و صاحب كتاب فقيه به سند خود از ربعي بن عبد الله و فضيل بن يسار، از امام صادق(ع)روايت كرده كه در تفسير جملهو من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه اللهفرمود: اگر به مقداري كه از گرسنگي نميرد به او داد،و جامه اش را هم تامين كرد، كه هيچ، و گرنه بايد(حاكم شرع)بين شوهر و زن طلاقي اش جدايي بيندازد (4).

مؤلف: اين روايت را صاحب كافي هم به سند خود از ابي بصير از آن جناب روايت كرده (5).

و در تفسير قمي در ذيل جملهواولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن، آمده كه: زن حامله اگر مطلقه شد، سرآمد عده اش همان وقتي است كه بزايد، و آنچه در شكم داردبگذارد، حتي اگر بين طلاق و زائيدنش يك روز فاصله شود، پس بعد از زائيدن و پاك شدن

............................................ (1)كافي، ج 6، ص 100، ح 8. (2 و 3)كافي، ج 6، ص 103، ح 1 و 2. (4)فقيه، ج 3، ص 279، ح 6. (5)كافي، ج 5، ص 512، ح 7.

صفحه : 539

مي تواند شوهر كند، و همچنين به عكس، اگر بين طلاق و زائيدن نه ماه طول بكشد، عده اش نه ماه است، و نمي تواند شوهر كند، مگر بعد از وضع حمل (1).

و در كافي به سند خود از عبد الرحمان بن حجاج از ابي الحسن(ع)روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از زن آبستني سؤال كردم كه شوهرش طلاقش داده، و اوبچه اش را سقط كرده، آيا عده اش با سقط جنين تمام شده يا نه؟و اگر سقط به صورت مضغه باشد چطور؟فرمود:هر چه را كه انداخته باشد، در صورتي كه مشخص باشد كه همان حمل است كه انداخته، چه تمام باشد و چه ناقص، عده طلاقش همان سقط است، و در عده طلاق لازم نيست خلقت بچه اي كه مي آورد تمام شده باشد (2).

و در الدر المنثور است كه ابن منذر از مغيره روايت كرده كه گفت من به شعبي گفتم نمي توانم گفتار علي بن ابي طالب را بپذيرم، كه گفته است: عده زن شوهر مرده آخر دو اجل است.شعبي گفت: اتفاقا نه تنها بايد آن را بپذيري، بلكه مانند روشن ترين مطالبي كه پذيرفته اي، بايد بپذيري، براي اينكه همين علي بن ابي طالب بارها فرمود: آيه شريفهواولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن، تنها مربوط به زنان مطلقه(3) است (4).

و نيز در الدر المنثور است كه عبد الرزاق، از عبيد الله بن عبدالله بن عتبة، روايت كرده كه گفت: ابو عمرو بن حفص ابن مغيره با علي بن ابي طالب به سفر يمن رفت، از يمن نامه اي به همسرش فاطمه دختر قيس نوشت، كه من تو را طلاق داده ام(و اين سومين بار بودكه او را طلاق داد)و به هشام و عباس بن ابي ربيعه نوشت كه نفقه او را بدهند، فاطمه آن نفقه را اندك شمرد و اعتراض كرد، نام بردگان به اوگفتند: به خدا سوگند تو اصلا نفقه نداري مگر اين كه حامله باشي، كه نيستي، فاطمه نزد رسول خدا(ص)رفت،و مساله خود را با آن جناب در ميان نهاد، رسول خدا(ص)فرمود: تو نفقه نمي بري.از آن جناب اجازه خواست تا از منزل شوهرش منتقل شود، و حضرت اجازه اش داد (5).

............................................ (1)تفسير قمي، ج 2، ص 374. (2)كافي، ج 6، ص 82، ح 9. (3)الدر المنثور، ج 6، ص 237. (4)جا داشت شعبي اضافه كند كه عده زن شوهر مرده در جاي ديگر قرآن آمده، و فرموده: والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرامترجم. (5)و اين بدان جهت است كه طلاق بار سوم طلاقي نيست كه شوهر بتواند به او رجوع كند و نفقه مخصوص طلاق رجعي است.مترجم.

صفحه : 540

مروان نزد فاطمه فرستاد، و جريان او را پرسش نمود، فاطمه جريان را براي مروان شرح داد، مروان گفت: من تاكنون چنين چيزي نشنيده ام، مگر از يك زن، و مابا اين حرفهاحاضر نيستيم ناموس خود را رها كنيم، اين مطلبي است كه هيچ يك از مردم حاضر به آن نيستند، و خلاصه تو بايد همچنان در خانه شوهرت بماني، فاطمه گفت: حاكم بين من و شماكتاب خداست، و خداي تعالي فرموده: و لا يخرجن الاان ياتين بفاحشة مبينة، تا رسيد به اينجا كه مي فرمايد: لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا، آنگاه فاطمه گفت: اين حكم براي زناني است كه ممكن است شوهرانشان در ايام عده پشيمان شده، دو باره به زنان خودبرگشته،بخواهند با آنان زندگي كنند، و اين بار سوم است كه همسر من مرا طلاق داده، ديگرمنتظري چه حادثه اي حادث شود چطور وقتي سخن از نفقه مي شود مي گوييد: چون حامله نيست نفقه نمي برد، و وقتي سخن ازآزادي مي شود مي گوييد: نه بايد در خانه حبس باشد، براي چه حبسش مي كنيد.

حكم خدا اين است كه وقتي كسي بخواهد همسر خودرا طلاق دهد، او را زير نظربگيرد، تا حيض شود، و از حيض پاك گردد، آنگاه يك بار طلاق دهد، در صورتي كه حيض مي بيند سه بار بايد حيض ببيند، و اگر حيض نمي بيند عده اش سه ماه است، و اگر حامله باشد عده اش وضع حمل او است، و اگر شوهر در ايام عده خواست رجوع كند مي تواند رجوع كند، و دو شاهد هم بر رجوع خود بگيرد، همچنان كه خداي تعالي فرمود: و اشهدوا ذوي عدل منكم، و اين دو شاهد را هم در هنگام طلاق دادن بگيرد، و هم هنگام رجوع كردن.

حال اگر در ايام عده رجوع كرد كه همسر او است، و شوهرش دو بار ديگر مي تواند اورا طلاق دهد، و اگر رجوع نكرد، تا عده اش سر آمد، ديگر نمي تواند رجوع كند، بلكه با همان يك طلاق رابطه اش به كلي قطع شده، و زن اختيار خود را دارد كه با چه كسي ازدواج بكند، با شوهر سابقش و يا با غير او (1).

............................................ (1)الدر المنثور، ج 6، ص 231.

X